تخته سیاه
هفتهی پیش متنی نوشته بودم از شادی و غم. نمیدانم چه شد که کامل نشد، همین الان delete اش کردم.
اما با آنکه قرار بود دیگر از «شهروند» ننویسم، شمارهی 71 این مجله با عکسی از اوباما و دخترش بر روی جلد منتشر شد. گویا دلیل انتشار هم این بوده است که دوستان توپخانهای ما حکم را ابلاغ نکرده بودند. شکر خدا، حکم را شنبه شب ابلاغ میکنند تا ملت!! نفسی به راحتی بکشند و از دست این ... خلاص شوند، تا مبادا گمراه شوند!! بگذارید همان معرفی سادهام را بکنم ...
آخرین شمارهی «شهروند» به سه بخش تقسیم شده است. بخش اول که نزدیک به 50 صفحه است بیشتر فرهنگی است و روشنفکرانه. دو پروندهی مهم این بخش در مورد آندره مالرو است و نبود سیاستمدار حرفهای در ایران با مطالبی از عباس عبدی و سعید حجاریان. بخش دوم پروندهای است بسیار طولانی – بیش از 75 صفحه -- در مورد انتخابات آمریکا و باراک اوباما. داخل پرانتز بگویم که میبینید غربزدگی را !!؟ آخر این انتخابات به ما چه ربطی دارد؟ ما که به احتمال زیاد انتخابات خودمان هم به خودمان ربطی ندارد!! بگذریم. پرونده بسیار کامل است و اطلاعات مفیدی به دست میدهد، البته میداد!! ضمیمهای 12 صفحهای هم به قلم دکتر دهشیار به آخر این بخش اضافه شده است که پژوهشی است در مورد تاریخ آمریکا. به صورتی خلاصه سیر حکومت در ایالات متحده را بررسی میکند. راستی قوچانی هم سرمقالهی این آخرین شماره را به اوباما اختصاص داده است و در آن اعتراف کرده است که پرسشاش در نوروز 87 مبنی بر اینکه اوبامای ایران کیست؟ پرسشی بیحاصل بوده است. باز هم داخل پرانتز بگویم که به نظر من، ایران اصلا نیازی به اوباما ندارد!! اصلا نیازی به انتخاب کسی مثل اوباما ندارد، اصلا نیازی به انتخاب ندارد!! دوستان هستند!!
اما بخش آخر، دفترچه خاطرات است از عبدالله نوری و دکتر زیباکلام و شمسالواعظین و مسعود کیمیایی و ... بگذریم.
از کتاب نمینویسم، چرا که به دلیل مطالعهی همزمان 3 کتاب طولانی، موفق نشدهام هیچ کدام را تمام کنم. با این وجود فکر میکنم تعداد این کتابها از شنبه به 4 تا برسد! آخر هم اینکه با خودم گفتم به دلیل استفادهی زیاد از علامت تعجب و داخل پرانتز، نام این پست را اینگونه انتخاب کنم. اما ... بازهم که حرف از انتخاب شد!!
وعده داده بودم که از 2 شمارهی آخر« شهروند» بنویسم. طبیعی است که با توقیف این مجله، این آخرین معرفی کوتاه من از مطالب آن باشد.
1/ شماره 69 ، عکسی از عباس عبدی و مهدی کروبی را بر روی جلد دارد و مطلب اصلی آن مصاحبهی عبدی است با کروبی. مقالهای از محسن آرمین هم در این شماره در انتقاد از رویهی انتخابی « شهروند» چاپ شده است، که البته جواب قوچانی را هم به دنبال دارد. و باز هم طبیعی است که این دو مقاله باعث شده است که ساکنان توپخانه !! از شادی در پوست خود نگنجند !
متن کامل مناظرهی سوم اوباما و مککین و مقالهای از دکتر سروش در نقد مراد فرهادپور در کنار پروندههایی در مورد انقلاب اکتبر روسیه، مشاوران احمدینژاد – با مصاحبهای خواندنی با مهدی کلهر-- ،کنگرهی حزب اعتماد ملی، حزب توده و ... چاپ شده است. ضمیمهی ویژه هم حاوی چند داستان و شعر است، که به نظرم داستان سیامک گلشیری و شعرهای جواد مجابی و محمد علی بهمنی در آن خواندنیتر بود.
2/ اما آخرین شمارهی « شهروند»، 70 است با عکسی از فائزه هاشمی بر روی جلد. مجله با پاسخ عبدی به آرمین شروع میشود و سرمقالهی قوچانی در رابطه با کردان. مقالههایی خواندنی در مورد انتخابات ریاست جمهوری آمریکا در کنار مقالههایی از سوسن شریعتی، احمد پورنجاتی، علیرضا علوی تبار و مصاحبهای با مراد ثقفی چاپ شده است. پروندههای مهم این شماره عبارتند از: بررسی کاندیداتوری ایران برای شورای امنیت، آیت الله لاهوتی و ...
در پروندهی مربوط به آقای لاهوتی، مطالبی جنجالی و بسیار مهم را از زبان دو دختر هاشمی رفسنجانی که عروسهای لاهوتی هستند، خواهید خواند. و البته دلایل کنارهگیری فائزه از سیاست.
3/ شماره 16 «آیین» را هم خواندهام. دو موضوع اصلی این شماره اخلاق و دین و در ضرورت گفتوگو است. مقالههای دکتر ملکیان، دکتر جلاییپور، رضا علیجانی و مقاله دکتر سروش در مورد مولانا بسیار خواندنی هستند.
راستی حالا که دوستان با توقیف «شهروند» و روزها قبل با توقیف «مدرسه» باعث شدند تا وقت ما آزاد شود، خوب است که این «آیین» را هم توقیف کنند ! به هرحال اینکه آدم به جای نزدیک به روزی 30 صفحهی مفید مجله خواندن، بنشیند و کتاب بخواند، شاید سود بیشتری داشته باشد و آدمی را آگاهتر کند، مگر اینکه ...
امروز ظهر بود که حسن، SMS کوتاهی برایم فرستاد. سلامی کرده بود و خبری را نوشته بود، خبر توقیف «شهروند» را. دیگر نمیشود بگویم تعجب کردم، که این موضوع دیگر عادت دیرینهی ما شده است از آن توقیف فلهای در اردیبهشت 79. تنها به این فکر میکردم که الآن، بچههای « شهروند» چه حس و حالی دارند. خسته نشدهاند از این همه سرگردانی و خانه به دوشی؟ نمیدانم. به نظرم در این مواقع، سکوت خود سرشار از ناگفتههاست. خندهدارتر از همه دلیل توقیف است: بد جلوه دادن خدمات دولت نهم !!
دیدید که سکوت خود فریاد میزند؟ این بار هیأت نظارت بر مطبوعات دست از سر اتهامهایی چون تشویش اذهان عمومی و ... برداشته است و تنها برای کمی هم که شده است، به سر اصل مطلب رفته است و کمی به دلیل اصلی این توقیفها نزدیک شده است. بعد از آن سخنرانی دو روز پیش و گلایه از وضعیت مطبوعات و حمایت از دولت – البته به افتضاح کردان کاری ندارند!! – تعطیلی «شهروند» دور از انتظار نبود که هیچ، به نظرم حتا دیر هم بود که حتما زیاد تحملاش کرده بودند!
عیبی ندارد که انگار همه عادت کردهاند به این تکرار. تنها مانده است که بیایند و خود ما را هم توقیف کنند! باز هم به یاد «1984» جورج اورول افتادم. حتما بخوانیدش. باید در پستی دیگر از این دو شمارهی آخر که چاپ شد و تمام شد، هم بنویسم. تنها این میماند که اگر هر کدام از این دوستان حکم کننده خود کمی، تنها کمی کار مطبوعاتی کرده بودند، خوب میفهمیدند که کارشان چه معنایی دارد.
ما که در آن روزهای دانشگاه، مردانه این «چوب الف» را بر سرمان حس کردیم و طعم ضربههایش را چشیدیم -- و گاه هنوز هم میچشیم – خوب میدانیم که توقیف شدن چه مزهای دارد ...
انگار که نوشتن «یاس نوازش» باعث شده است که برخی از دوستان دچار شبهههایی بشوند. یکتا و دوستی که نامش را ننوشته است، لطف کردهاند و چند خطی برایم نوشتهاند. و خب حتما هم طبیعی است که تعداد بیشتری آمدهاند و خواندهاند و چیزی ننوشتهاند. به نظرم میرسد باید در این مورد چند نکتهای را بگویم:
اول اینکه آن انتظار مورد اشاره بیش از آنکه جنبهی خصوصی داشته باشد، عمومیت دارد. عمومی به این معنا که دنبال کنندهی یادداشتهای من، حتما متوجه تغییری خواهد شد و خب من انتظار واکنشی داشتم.
دوم این که در ادامهی همان تغییر، طبیعی است که انتظارهای خصوصی آدمی هم تغییر کند. بماند که اصلا به طور کل عوض شود و دیگر اصلا انتظاری نباشد ...
سوم اینکه بحث نامه و ... همچنان پابرجاست. گفتم که یادداشت من به صورتی کلی بوده است. طبیعی است که برای نامههایم، از خوانندگان «تخته سیاه» جواب نمیخواهم و همان نظر دادن، ما را کفایت میکند اگر دریغ نکنند! بماند که چه بهانهی آن نوشتههای قدیم و چه مخاطب این نامهها، عادت دارند به خلف وعده و بیوفایی.
چهارم اینکه مطمئنم برای این چند یادداشت مورد نظر من – شاید بهتر باشد بگویم، تک یادداشت! -- در آیندهای نزدیک، comment های بیشتری نوشته خواهد شد. البته امیدوارم تا شرمنده نشوم!
پنجم را برای این مینویسم که تعداد کل شمارههای این یادداشت به هفت برسد! پس با اینکه نباید بگویم، اما یادآور میشوم که آن تک یادداشت مورد اشارهی من، «مبارکت باشد» بوده است ...
شمارهی ششم را برای یکتا مینویسم. قبوله که گاهی دیدن بیتفاوتی کسی هم توقع زیادی است، اما من متهم نکرده بودم، متنی هم که نوشته بودی کمی برایم گنگ بود – لابد الان میگویی مثل نوشتهها و گفتههای خودت!! – و تازه سعی کردم که با شما صحبت بکنم و ... دیگر نوشتن ندارد که !!
طبیعی است که آخرین شماره هم برای دوست بینام و نشان من باشد. اول اینکه دلیل این ننوشتن نام را نمیفهمم. دوم اینکه خیلی خوبه که خودت هم به انتظار اشاره کردی! و آخر اینکه بهانه نیاورید لطفا !! چه برای نظر ندادن و چه برای ننوشتن نام.
در آخر هم به رسم تمام پاسخهای مدیر وبلاگ: ممنون، خیلی هم ممنون!
منتظر ماشین بودیم تا از مینیسیتی به چهار راه قصر بیاییم. من بودم و سید و محسن و اصغر. سوار بر پرایدی شدیم که رانندهی آن جوانی بود. لحظهای از نشستنمان نگذشته بود که راننده، ضبط ماشین را روشن کرد و صدایش را بلند. در اتوبان بابایی بودیم. سکوت در ماشین حاکم بود. ما که همهگی تا قبل از این میخندیدیم و شلوغ بازی در میآوردیم، ساکت شده بودیم و هر کدام به دنبال روزنهای بودیم تا آسمان را ببینیم از پنجرهی کوچک پراید. خواننده که نمیدانم که بود و تنها میدانم از خوانندههای مجاز بود از مسافر و سفر و جاده و دلتنگی، زیبا میخواند و البته که به ما ربطی نداشت !
به اتوبان صیاد رسیدیم. نگاهم به گوشهای راننده افتاد و گوشوارهای را بر گوشش دیدم. آرام، در گوش اصغر موضوع را گفتم. گفت که دیده است و نشانهی زیاد بودن هوس است این زدن گوشواره. اکراه داشتم از باورش. البته که به ما ربطی نداشت ! مهم شنیدن ترانه بود و رسیدن، که هم شنیدیم و هم رسیدیم.
راستی رسیدیم ؟
به هیچ وجه خوب نیست که انتظاری داشته باشی و به حق هم باشد و برآورده نشود. حال میخواهد این انتظار برای تماسی باشد و زنگی و SMSی و نامهای، یا این که سراغی از تو بگیرد کسی. یا هر چیز دیگری، حتا انتظاری کوچک برای خواندن commentهایی که فکر میکردی برای یک یادداشت، حتما نوشته میشود. سخت است که منتظر باشی تا کسی دریابد چه گفتهای و چه راحت درد را در جام ریختهای و سر کشیدهای، چون شوکران ...
سخت است که این همه نامه بنویسی و مانده باشی حتا برای یک پاسخ. این همه بگویی و نشنوی. سخت است که به نظرت دورانی در زندگیات تمام شده است و این تمام شدهگی را اعلان کرده باشی و هیچ کس، هیچ واکنشی نشان ندهد. احساس خوبی نصیبت نمیشود ...
ترانهای گوش میدهم، میخواند:
« دست تو، یاس نوازش در سحرگاه بهاری ای همه آرامش از تو در سرانگشتت چه داری؟»
انتظار زیادی است نوازش این سرانگشت؟
قرار بود از مجلهها بنویسم:
1/ شماره 64 «شهروند» با عکسی از رضا عطاران بر روی جلد. این شماره پروندههایی دارد در مورد حضرت علی (ع)، تضعیف روحیهی قهرمان، استعفای اولمرت – نخست وزیر سابق اسرائیل -- ، فیلم شوالیه تاریکی -- آخرین فیلم بتمن -- ، سریال بزنگاه و ... اما پروندهی ویژهی این شماره در مورد کارل پوپر و لیبرالیسم است که بسیار خواندنی است. مصاحبهای با دکتر سروش در این پرونده چاپ شده است. از محمد علی زم ، دکتر میرسپاسی و دکتر حسین موسویان نیز مطالبی چاپ شده است.
2/ شماره 65 «شهروند» تصویری از طهماسب مظاهری را بر روی جلد دارد و در صفحههای داخلی به بهانهی نامهی انتقادی او به احمدینژاد، در پروندهای طولانی اوضاع اقتصادی و سیاستهای حاکم بر آن را بررسی میکند. متن کامل مصاحبهی لری کینگ با احمدینژاد، مصاحبههایی بسیار خواندنی با دکتر حسین قاضیان، محمد هاشمی و کمال تبریزی در این شماره چاپ شده است. و اما پروندههایی در رابطه با اعتدال، لیبرالیسم ایرانی، جنگ سرد جدید، خرافه و دین و ... هم در این شماره کار شدهاند. ضمیمهای برای شعر و داستان هم وجود دارد که داستانهایی از دولتآبادی و مهرجویی و مستور و ... در آن چاپ شده است.
3/ در شمارهی 66 عکس روی جلد و پروندهی ویژه به آمدن و نیامدن عبدالله نوری در انتخابات ریاست جمهوری اختصاص یافته است. یادداشتهای عباس عبدی و محمد علی ابطحی در این پرونده، بسیار خواندنی هستند. متن کامل مناظره اول مککین و اوباما و پروندههایی در مورد سکوت سیاستمدار، جمکران دوم!!، بحران اقتصادی دنیا ، محسن چاووشی و ... چاپ شدهاند. ضمیمهی این شماره به معرفی فیلمهای روز ایرانی و خارجی اختصاص دارد.
4/ پروندهای برای برج میلاد باعث شده است تا عکسی از قالیباف بر روی جلد شمارهی 67 «شهروند» نقش ببندد و مصاحبههایی با او و کرباسچی در صفحههای داخلی بنشیند. متن کامل مناظره سارا پیلین و جو بایدن، خبرهایی از سید حسن خمینی و گفتوگویی با مجید مجیدی در کنار پروندههایی چون مرز اصلاحطلبی و محافظهکاری، حوزه علمیه، قرارداد کرسنت، مالیات بر ارزش افزوده و ... در این شماره چاپ شده است. ضمیمهی خاطرات هم در آخر مجله قرار دارد. اما اصلیترین مطلب این شماره در مورد مذاکرات مهندس بازرگان و برژینسکی در الجزایر است و البته انتشار نامهای از بازرگان خطاب به محمد رضا شاه مبنی بر بازگشت به ایران و تسلیم کردن خود.
5/ عکس علی مطهری بر روی جلد شمارهی 68 «شهروند» است و مصاحبهایی از او چاپ شده است که به طور قطع جنجالی خواهد شد و اعتراض اصولگرایان به او را در پی خواهد داشت. فرزند استاد مطهری نکات جالبی را در مورد برخی از اصولگرایان و نحوهی باور آنها به ولایت فقیه و خصوصیات احمدینژاد بیان میکند. خوادن این مصاحبه را در کنار مصاحبهی محمد رضا باهنر که در ادامهی همین مصاحبه چاپ شده است، به هیچ وجه از دست ندهید. پروندههایی در مورد خاتمی متفاوت، وارثان استاد مطهری، نلسون ماندلا، ابرقدرتی آمریکا، تعطیلی بازار، جایزهی نوبل و ضمیمهی معرفی کتاب در این شماره چاپ شده است. مصاحبهای کوتاه با استاد ملکیان، متن کامل مناظرهی دوم مککین و اوباما و مقالهای از سیاوش جمادی مطالبی بسیار خواندنی دراین شماره هستند.