سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
دانش بیش از آن است که به شماره آید . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
 
امروز: پنج شنبه 103 اردیبهشت 6

1 /  برای من آذر، ماه خاصی است . به میانه که می رسد ، می رسیم به 16 آذر و روز دانشجو . به آن پیام دکتر شریعتی و به خاطره ی تلاش برای آغاز کار «بنیان» . دو روز که می گذرد به روزی می رسیم که اولین شماره «بنیان» به چاپ رسید و روزها خاطره از آن آغاز شد. باز دو روز دیگر که بگذرد به روز تولد خود من می رسیم . روزی که شب تولد « تو» است . این است که آذر سرشار خاطره است . سرشار از عطر حضور « تو» .

2 /  قصد داشتم تا به مناسبت تولد «بنیان» یادداشتی بنویسم و در « تخته سیاه» قرار دهم . چند روز پیش دوستی ، از بچه های این روزهای «بنیان» تماس گرفت و وعده ی انتشار ویژه نامه ای را داد و خواست که من هم چند خطی بنویسم . با خودم گفتم خوب است هر دو را یکی کنم . این شد که می بینید ...

3 / می نویسم و خط می زنم . نوشتن برای «بنیان» و از «بنیان» سخت است . می ترسم این یادداشت زیادی شخصی شود و به همین بهانه این فرصتی که پس از مدت ها نصیبم شده است ، از کف برود . این است که باید حرفی دیگر زد ...

4 / یادم هست آن روزها که به دنبال تیمی برای شروع کار «بنیان» می گشتیم در میانه ی صحبت ها و پرس و جوها و به اصطلاح مصاحبه هایی که با علاقه مندان می شد ، یک سوال نقش اساسی داشت : این که آخرین کتابی که خوانده اید چه بوده و کی آن را خوانده اید ؟ اغراق نیست اگر بگویم اولین هدفمان در « بنیان» همین خواندن و خوانده شدن بود . که هنوز هم فکر می کنم در این بی مطالعه گی محض ، هدف بزرگی است .

5 / چند هدف دیگر هم بود که گفتنش شاید ضرورتی ندارد . اما در میان آن ها ، ایجاد ارتباطی صمیمانه میان دانشجویان و مسوولین دانشگاه بسیار مهم بود . سعی داشتیم تا صدای گویای دانشجویان باشیم و از آن سو الزامات محیط را نیز رعایت کنیم .

6 / در «بنیان» بسیار چیزها یاد گرفتیم . یکی از آن ها این بود که مدیر یا مسوول یک مجموعه باید درعین حال که جلوتر از بقیه حرکت می کند ، پشت سر همه هم باشد ! یاد گرفتیم که باید خط شکن باشیم و نوآور ، دغدغه ی پست و مقام نداشته باشیم و دلمان برای کارمان بسوزد . از آن سو یاد گرفتیم که همان مدیر و مسوول خط شکن باید حواسش به همه باشد ، پشت سر همه حرکت کند تا کسی جا نماند ، کسی زمین نخورد و یا این که توسط دیگران از گردونه خارج نشود . یاد گرفتیم که باید با هم باشیم و برای هم .

7 / «بنیان» برای من و ما فقط کار نبود . زندگی بود ، خاطره بود و البته درس . تجربه ای بود که به قیمتی گزاف به دست آمد و اگر خدا بخواهد چراغ راه آینده مان خواهد بود .


 نوشته شده توسط مصطفی حکیمی در پنج شنبه 86/9/22 و ساعت 5:53 عصر | نظرات دیگران()

جمعه پیش به عروسی رفیقی رفته بودم . نامه ای برایش نوشتم و هدیه ای را ضمیمه آن کردم . دوستی که انگار «تخته سیاه» را دنبال می کند و از این همه ننوشتن های چند روزه هم با خبر بود ، می گفت که آن نامه را در وبلاگ قرار دهم تا او هم آن را بخواند . گفتم : هنوز هم نامه هایی مانده است . بنا بر تاریخ نوشته شدنشان آن ها را در وبلاگ قرار می دهم .

بنا بر همان توالی تاریخی ، به 2 نامه می رسم که قبل از تایپ و قرار دادن آن ها در وبلاگ باید توضیحی را ارائه دهم .

 به همراه تعدادی از بچه های دانشجو ، تیمی را تشکیل داده بودیم و کار فرهنگی می کردیم . از برگزاری اردو و شب شعر و پخش فیلم تا چاپ « بنیان» و هزار و یک کار دیگر . قرار بود تا همراه با همان رفیقی که هفته پیش عروسی اش بود ، نیمه جشنی بگیریم و به حساب از بچه ها خداحافظی کنیم که دیگر ما درس مان تمام شده بود و باید از دانشگاه می رفتیم . قرارها گذاشته شد و تاریخ جشن تعیین . زحمت سور و سات مراسم را همان رفیق قدیمی کشید و من هم که بنا بر دلایلی نه قادر بودم و نه مایل که در آن مراسم شرکت کنم ، نامه ای نوشتم تا باز هم همان رفیق در میان جمع آن را بخواند . نامه ای که در پست بعدی ، آن را می خوانید .

اما نامه ی دوم که یک روز قبل از آن مراسم نوشته شد و در همان روز مراسم به دست صاحبش رسید ، خطاب به کسی است که بیشتر این نامه ها برای او و به خواست او نوشته شده اند . این نامه را هم بعد از نامه ی اول در وبلاگ قرار می دهم .

اما برای این که این پست هم سرانجامی یابد ، به خوانده هایم در این چند روزه ی ننوشتن اشاره می کنم .هر چند که به دلیل حجم زیاد کار و اتفاق هایی که در حاشیه افتاد و متن را کشت !! خوانده های من هم کم بوده اند:

·        شماره بیستم « شهروند» ، حاوی پرونده هایی در رابطه با اعتماد به نفس ، طرح تجزیه عراق و ... است . اما پرونده ویژه این شماره راجع به انحراف در مهدویت است . مصاحبه با ناطق نوری ، عماد الدین باقی و هاشم آقاجری ، مقالاتی از احمد زیدآبادی ، رضا علیجانی و سعید حجاریان و البته نوشته هایی جالب در رابطه با بابیت و انجمن حجتیه ، پرونده ای را تشکیل داده اند که بسیار خواندنی است .

·        شماره بیست و یکم « شهروند» مصادف است با دستگیری چند باره ی عمادالدین باقی . به بهانه اجلاس خزر پرونده مفصل و جالبی راجع به روسیه در این شماره کار شده است . پرونده هایی راجع به توهم ، نوبل 2007 و جشن نامه ی علی نصیریان به بهانه ی سریال میوه ممنوعه ، دیگر مطالب خواندنی این شماره هستند .

·        شماره بیست و دوم « شهروند» اولین شماره بی سرمقاله است . پرونده هایی در رابطه با مدارا ، اوضاع پاکستان پس از بازگشت بی نظیر بوتو ،استعفای لاریجانی و میشل فوکو از مطالب این شماره هستند . اما اصلی ترین پرونده مربوط به ابلیس است . خواندن این پرونده را به هیچ وجه از دست ندهید .

·        ادامه پرونده مدارا در بیست و سومین شماره « شهروند» چاپ شده است . مطالبی در رابطه با انتخابات آرژانتین ، انتقاد چپ های کمونیست از خود و جایزه بوکر در کنار پرونده ای قرار می گیرند که به بهانه 13 آبان به بررسی نقش احمدی نژاد در ماجرای تسخیر سفارت امریکا و انقلاب فرهنگی می پردازد . مصاحبه با موسوی خوئینی ها ، بهزاد نبوی ، عباس عبدی و ابراهیم  اصغر زاده  در این پرونده طولانی قرار دارند .

·        « خطی در دریا» را خوانم از دکتر ابراهیم یزدی . کتاب مربوط به معجزات علمی قرآن است.

·        « مادام بوآری » را خواندم از گوستاو فلوبر. نمی دانم چرا اینقدر از این کتاب تعریف می شود . چندان نپسندیدم .

·        آخرین کتاب ، « هری پاتر و یادگاران مرگ» بود که لابد می دانید نوشته جی. کی . رولینگ است . این کتاب را با ترجمه ویدا اسلامیه خواندم .


 نوشته شده توسط مصطفی حکیمی در جمعه 86/9/2 و ساعت 2:21 عصر | نظرات دیگران()
درباره خودم
آمار وبلاگ
بازدید امروز: 8
بازدید دیروز: 22
مجموع بازدیدها: 197917
جستجو در صفحه

خبر نامه