وقتي دوباره رفتن تو ناگزير شد
بوشهر در فراق تو دق كرد و پير شد
ديگر به درد زندگي من نميخورد
شهري كه بعد رفتن تو بي امير شد
....
اگه تو ئبلاگت نظر ي نميدم به اين معني نيست كه نميام.هميشه ميام و دلتنگياتو ورق ميزنم و در آخر به قول شاعر:
تنها تو نيستي كه دلت غم گرفته است
من هم شبيه حال تو حالم گرفته است
ديگر تفنگ حوصله آتش نمي كند
باروت ذهن هر دويمان نم گرفته است
سلام. گاهي حتي ديدن بي تفاوتي کسي هم توقع زيادي است چه رسد به نظر و نوازش!
من نمي خواستم چيزي در اين مورد بگم چون قبلا شما متهمم کرده بوديد که( اگه شمام دست برداريد من دست برنمي دارم. )يادتونه؟بنابراين ترجيح دادم ديگه لاقل تو اين زمينه دخالتي نکنم و حرفي نزنم به هر حال اميدوارم موفق باشيد.