سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
خداوند ـ عزّوجلّ ـ، هرگاه بنده ای را دوستبدارد و او اندکْ کار خیری انجام دهد، در برابر آن اندک، به اوپاداشِ بسیار می دهد و دادن پاداش بسیار در برابر کارِ اندک، براو سنگین نمی آید . [امام صادق علیه السلام]
 
امروز: پنج شنبه 103 اردیبهشت 20

این یادداشت را دیروز نوشتم، اما نمی­دانم چه شده بود که connect نمی­شدم :

 

دیده­اید که چند وقت است این واژه­ی زیبای « تو» در نوشته­های من جایی ندارد؟ هیچ دقت کرده بودید؟

 

این نه از قصد بوده است و نه از عمد. ولی انگار که حاصل آن اتفاق مبارکی است برای « تو» و شاید من. انگار که این آخرین « تو» است که نوشته می­شود. انگار که دارد اتفاق­هایی می­افتد. هم برای « تو» و هم شاید برای من. و من باز می­مانم که این چه سرنوشتی است که چنین من و « تو» را به هم گره زده است اما دور و صد البته جدا از هم. چه خوب است. مدتی بود که در فکری بودم و چون همیشه انتظار این بود که در آن دم بزنگاه، « تو» سر برسی. گوشه­ای بیایی و بزنی و دوباره من رها کنم همه را، به خیال واهی « تو». اما خبری نشد. سخت حیران بودم. این بود که نمی­توانستم از « تو» بنویسم و ننوشتم ...

تا امروز، درست همین امروز، خبری رسید و این بار خبری که مرا بال پرواز می­دهد. این است که انگار من و « تو» هر دو به عهد نانوشته­ای با یکدیگر پابند بوده­ایم. نمی­دانم. شاید این­ها همه خیال باشد و رؤیا، نمی­دانم. اما ایمان دارم که چنین تقارن­هایی در رخ دادن رویدادها بی­حکمت نیست. عیبی ندارد که هیچ، خوب هم هست. ما هر دو فراموش می­کنیم و فراموش می­شویم که این هم نعمتی است از بی­کران نعمت­های خداوند.  تا دیگر حرفی نباشد و حدیثی. تا آن­چه که او می­خواهد، پیش بیاید که لابد خوش است و خیر. خدا را شکر که من عهدم را نشکستم و ماندم تا بروی ...

مبارکت باشد ...


 نوشته شده توسط مصطفی حکیمی در سه شنبه 87/7/30 و ساعت 9:1 صبح | نظرات دیگران()
درباره خودم
آمار وبلاگ
بازدید امروز: 3
بازدید دیروز: 18
مجموع بازدیدها: 198375
جستجو در صفحه

خبر نامه