تخته سیاه
امروز ظهر بود که حسن، SMS کوتاهی برایم فرستاد. سلامی کرده بود و خبری را نوشته بود، خبر توقیف «شهروند» را. دیگر نمیشود بگویم تعجب کردم، که این موضوع دیگر عادت دیرینهی ما شده است از آن توقیف فلهای در اردیبهشت 79. تنها به این فکر میکردم که الآن، بچههای « شهروند» چه حس و حالی دارند. خسته نشدهاند از این همه سرگردانی و خانه به دوشی؟ نمیدانم. به نظرم در این مواقع، سکوت خود سرشار از ناگفتههاست. خندهدارتر از همه دلیل توقیف است: بد جلوه دادن خدمات دولت نهم !!
دیدید که سکوت خود فریاد میزند؟ این بار هیأت نظارت بر مطبوعات دست از سر اتهامهایی چون تشویش اذهان عمومی و ... برداشته است و تنها برای کمی هم که شده است، به سر اصل مطلب رفته است و کمی به دلیل اصلی این توقیفها نزدیک شده است. بعد از آن سخنرانی دو روز پیش و گلایه از وضعیت مطبوعات و حمایت از دولت – البته به افتضاح کردان کاری ندارند!! – تعطیلی «شهروند» دور از انتظار نبود که هیچ، به نظرم حتا دیر هم بود که حتما زیاد تحملاش کرده بودند!
عیبی ندارد که انگار همه عادت کردهاند به این تکرار. تنها مانده است که بیایند و خود ما را هم توقیف کنند! باز هم به یاد «1984» جورج اورول افتادم. حتما بخوانیدش. باید در پستی دیگر از این دو شمارهی آخر که چاپ شد و تمام شد، هم بنویسم. تنها این میماند که اگر هر کدام از این دوستان حکم کننده خود کمی، تنها کمی کار مطبوعاتی کرده بودند، خوب میفهمیدند که کارشان چه معنایی دارد.
ما که در آن روزهای دانشگاه، مردانه این «چوب الف» را بر سرمان حس کردیم و طعم ضربههایش را چشیدیم -- و گاه هنوز هم میچشیم – خوب میدانیم که توقیف شدن چه مزهای دارد ...