تخته سیاه
احساسی شبیه به یک ماشین کتابخوانی دارم! اگر چنین ماشینی وجود داشته باشد، البته! این روزها، شاید تنها خوبی این زندگی، در همین کتاب خواندنها باشد. در زندگیای که هیچ دلخوشی در آن وجود ندارد و امیدی هم. حرف هم فقط در زندگی شخصی نیست، که با آن میتوان سر کرد و البته ساخت. حرف از جامعهای است که دلخوشی و امید در آن مرده است، حتا اگر آمارهای رسمی دولت، سخن دیگری را در حافظهی تاریخ ثبت کنند. تنها حیف که این دوستان از یاد بردهاند که ما ایرانیها، حافظهی تاریخی ضعیفی داریم، که اگر اینگونه نبود، این همه تکرار نمیکردیم و آزموده را بارها نمیآزمودیم ...
شاید به مناسبت این روزها بود که بعد از مدتها، «شهید جاوید» را از کمدم در آوردم و خواندم. کتاب را از حسن به امانت گرفته بودم. همان طور که میتوان حدس زد، کتاب در خصوص امام حسین(ع) است و نوشتهی آیت ا... صالحی نجف آبادی. در روزهای پیش از انقلاب، کتاب جنجالی میشود و روحانیون به دو دسته در حمایت و رد آن تقسیم میشوند. ساواک هم شروع به ماهیگیری میکند از این آب گل آلود. در سالهای بعد از انقلاب هم کتاب محجور واقع میشود که به نظرم مواضع و عقاید سیاسی نویسنده دلیل این امر بوده است. راستی کتاب 536 صفحه است و چاپ انتشارات کویر.
کتاب دیگری خواندم از آلکسی دو توکویل. «انقلاب فرانسه و رژیم پیش از آن» را محسن ثلاثی ترجمه کرده است در 444 صفحه. بی هیچ توضیح اضافهای، 2 نکته را از کتاب نقل میکنم:
« عموماً خطرناکترین لحظه برای یک حکومت بد، زمانی است که آن حکومت بخواهد روشهایش را اصلاح کند.» و « از یک سوی، ملتی بود که عشق به ثروت و تجمل در میان آن هر روزه گسترش مییافت و از سوی دیگر، حکومتی که از یک جهت پیوسته به این شوق دامن میزد و از جهت دیگر، از تحقق آن جلوگیری مینمود. همین تناقض مرگبار بود که مرگ رژیم پیشین را رقم زد.»
آخرین کتابی که میخواهم از آن بنویسم، رمان معروف « سینوهه، پزشک مخصوص فرعون» است، نوشتهی میکا والتاری فنلاندی. کتاب را ذبیح ا... منصوری ترجمه کرده و 1000 صفحهای است در دو جلد. گوشهای از مقدمهای را مینویسم که سینوهه خود نگاشته است:
« علت این که مرا از مصر و شهر طبس تبعید کردند و به این جا فرستادند این است که من که در زندگی، همه چیز داشتم، میخواستم چیزی به دست بیاورم که لازمهی به دست آوردن آن این است که انسان همه چیز را از دست بدهد. من میخواستم که حقیقت حکمفرما باشد و ریا و دروغ و ظاهرسازی از بین برود و نمیدانستم که حکمفرمایی حقیقت در زندگی انسان، امری محال است و هر کس که راستگو باشد و با راستگویی زندگی کند باید همه چیز را از دست بدهد و من باید خیلی خوشوقت باشم که هنوز ثروت خویش را حفظ کردهام.»
باز هم نیاز به توضیح بیشتر نیست. کنار هم که بچینی، پازل کامل میشود ...