تخته سیاه
سخت دلتنگ شده بودم برای نوشتن در «تخته سیاه». اما خواندن چند تایی از کامنتهای یادداشتها، مثل آب سردی بود بر سر اشتیاقم. کمی که گذشت با خودم گفتم که عیبی هم ندارد، خوب هم هست تازه. قصد ندارم دوباره این زمان کوتاه بودن را به بازخوانی کامنتها اختصاص دهم. تنها از دوستی که در پیامی خصوصی از من گله میکند و من بیاجازهی او، پیامش را عمومی میکنم، خواهش میکنم تا دستکم، نامش را بنویسد تا بتوان شاید کمی از او دلجویی کرد.
اینها همه هم بماند. هفتهی گذشته درگیر همایشی بودم که حدود 15 ساعت از وقت هر روزم را میگرفت. این هفته هم سه باری به نمایشگاه کتاب رفتم .
بار اول برای گرفتن لیست کتابهای مورد نظرم از انتشاراتیهای باز هم مورد نظر. بار دوم برای انتخاب کتاب برای کتابخانهی اداره و البته به دستور رؤسا. بار سوم هم با مصطفی و به قصد خرید کتاب. با خودم قرار گذاشته بودم که از نمایشگاه امسال فقط کتاب ادبی بگیرم و البته تا امروز هم موفق شدهام. گفتم که دور سیاست و تاریخ و جامعه و فلسفه و خلاصه همه را خط بکشم تا به همهی اینها برسم!
«مثنوی معنوی» و «کلیات شمس» و «هزار و یکشب» را از «هرمس» خریدم. آنچنان که دختر فروشنده با خوشرویی دعوتم میکرد به خرید از دفتر مرکزی انتشاراتشان و استفادهی همیشهگی از تخفیف 20 درصدی. «بیوتن» اثر رضا امیرخانی، «کافه پیانو» اثر فرهاد جعفری، «کتاب اوهام» از پل اُستر، «بحر در کوزه»ی دکتر عبدالحسین زرینکوب و البته کتاب پرفروش «دا» از خانم نویسندهای که نامش را متأسفانه به یاد ندارم و کتاب هم پیش مصطفی است و نمیتوانم از روی آن نام نویسنده را ببینم، خریدهایم از نمایشگاه کتاب امسال بود.
دیروز هم باز با مصطفی به سینما رفتیم و «وقتی همه خوابیم» بهرام بیضایی را دیدیم. به نظرم فیلم خوب و جالبی بود و به خصوص از بازیهای قویای برخوردار بود. اینها همه در کنار هم، باعث شد تا کمتر از پیش فرصت خواندن و البته نوشتن داشته باشم. هر چند در همین مدت هم خواندن 3 کتاب را تمام کردهام و 3 کتاب دیگر را در دست خواندن دارم. از آنها هم، خواهم نوشت ...