بردباری، جامه دانشمند است، پس مبادا که آن را به تن نکنی [امام باقر علیه السلام ـ در نامه اش به سعد خیر ـ]
 
امروز: پنج شنبه 03 اسفند 2

نامه­ها (15)

 

 

می­خواهم بعد از مدت­ها، چند نامه را در «تخته سیاه» قرار دهم. تنها یکی از آن­ها به دست مخاطبش رسیده است و به همین دلیل هم هر سه­ی آن­ها یک نام را بر پیشانی دارند. توضیح دیگر این­که چون قبل، نامه­ها را نه در آرشیو ماهانه که در اینجا بایگانی می­کنم و باز این­که «وسوسه­ی چیدن» را در وبلاگ سایه خواندم و یادداشت کردم ...

 

سلام.

چند باری نوشتم و خط زدم. بار اول است که می­خواهم برایت بنویسم و این چنین می­شود. دو بار هم نامه را کامل نوشتم. هیچ کدام را نپسندیدم. این شد که بی­خیال شدم و با خودم گفتم که خب، چه کاری است اصلا؟! همین دو خط را می­نویسم و تولدت را تبریک می­گویم. از هر چه نا­گفتنی بهتر!

«ممنوع نیستی که بچینمت،

این­جا هم که بهشت نیست،

تا گناه مادر را تکرار کنم.

... رنگ صلح چشم­هایت

دهان تنهایی­ام را، آب می­اندازد.

به شاخه­ات نرسیده می­لغزم.

همیشه لغزیدن، بهانه­ی خوبی است

برای فشردن دستی که دوستش داری!

وسوسه­ی چیدن

رها نکرد؛

رهایت نمی­کند ...

بچین!

ممنوع منم که بچینی­ام!»

پنج­شنبه 13/فروردین/88

پانوشت: شعر زیبا، سروده­ی «فاطمه روزبهانی» است، به رسم امانت!


 نوشته شده توسط مصطفی حکیمی در جمعه 88/1/21 و ساعت 4:36 عصر | نظرات دیگران()
درباره خودم
آمار وبلاگ
بازدید امروز: 17
بازدید دیروز: 0
مجموع بازدیدها: 201816
جستجو در صفحه

خبر نامه