تخته سیاه
نامهها (15)
میخواهم بعد از مدتها، چند نامه را در «تخته سیاه» قرار دهم. تنها یکی از آنها به دست مخاطبش رسیده است و به همین دلیل هم هر سهی آنها یک نام را بر پیشانی دارند. توضیح دیگر اینکه چون قبل، نامهها را نه در آرشیو ماهانه که در اینجا بایگانی میکنم و باز اینکه «وسوسهی چیدن» را در وبلاگ سایه خواندم و یادداشت کردم ...
سلام.
چند باری نوشتم و خط زدم. بار اول است که میخواهم برایت بنویسم و این چنین میشود. دو بار هم نامه را کامل نوشتم. هیچ کدام را نپسندیدم. این شد که بیخیال شدم و با خودم گفتم که خب، چه کاری است اصلا؟! همین دو خط را مینویسم و تولدت را تبریک میگویم. از هر چه ناگفتنی بهتر!
«ممنوع نیستی که بچینمت،
اینجا هم که بهشت نیست،
تا گناه مادر را تکرار کنم.
... رنگ صلح چشمهایت
دهان تنهاییام را، آب میاندازد.
به شاخهات نرسیده میلغزم.
همیشه لغزیدن، بهانهی خوبی است
برای فشردن دستی که دوستش داری!
وسوسهی چیدن
رها نکرد؛
رهایت نمیکند ...
بچین!
ممنوع منم که بچینیام!»
پنجشنبه 13/فروردین/88
پانوشت: شعر زیبا، سرودهی «فاطمه روزبهانی» است، به رسم امانت!