تخته سیاه
داستان سید حسن مدرس و محدودهی دُم رضاخان را لابد شنیدهاید. این را داشته باشید تا پایان این پست و شاید هم پست بعدی!!
1- به دنبال این میگشتم که منبع پشتیبان رادیو زمانه را بیابم. در جستوجوی اینترنتی، به سایت -- که البته میگویند بهجایش باید گفت: ایستگاه!-- ویکیپدیا رسیدم. خلاصه اینکه، گویا وابسته به دولت هلند است و با بودجهای مصوب از پارلمان هلند، شروع به کار کرده است. در آنجا نوشته بود که کسانی چون نیکآهنگ کوثر و عباس معروفی و ... با این رادیو همکاری میکنند. و درست اینجا بود که یکی از همان افرادی که برای به راه راست هدایت شدن چون منی، سخت دلسوزند، آهی از نهاد برآورد که لابد معروفی، چنین است و چنان. منبع اطلاعات ما هم شده کیهان!
2- باز لابد میدانید که « نود» فردوسیپور، جنجالی شده است و سازمان تربیت بدنی نامه مینویسد و دستور تحریم میدهد. تحریم کردن رسانه هم در دنیای امروز ما، سخت خندهدار است. یاد مسعود بهنود میافتم و علیاکبر قاضیزاده، که در این لحظههای تاریخی، باید حتما نظرات آنان را خواند. جالب اما، استدلالهای سازمان است. اینکه فردوسیپور برخلاف ارزشهای اسلام و نظام و خون شهدا و ... -- تو بگو، هر واژهی مقدس دیگری که به ذهن بیاید – فعالیت میکند و برگزاری مسابقهی SMSی خلاف شرع است!
3- وقتی حتا کسی چون فردوسیپور و برنامهای چون « نود» هم تحمل نمیشود، حتا آنگونه که صدای اعتراض کامران نجفزاده را هم بلند میکند، چه انتظاری میتوان داشت از تحمل دیگرانی چون معروفی و... دوستان ما از تاریخ درس نمیگیرند که پادشاهان زمانهی حافظ و سعدی و فردوسی از یاد رفتهاند و اینانند که جاودانهاند. درس نمیگیرند و شاید هم نمیگیریم که حرمت فرهنگ و ادب، بس بالاتر از این دو روزه دنیای سیاست است، حتا اگر رنگ و لعابی به ظاهر دینی داشته باشد. راستی اگر قرار بود که به شعرهای مولانا و دیوان شمس و غزلهای حافظ، امروز مجوز چاپ بدهند، به نظرتان چیزی از نام این بزرگان، به ذهن ما مانده بود؟ با این همه باز هم سانسور میکنیم و ای کاش فقط همین بود که به سادهگی، تکفیر میکنیم کسانی را که برخلاف ما میاندیشند. حواسمان نیست، حواسمان نیست که چهها و کهها میمانند و چهها و کهها از یاد میروند. که اگر اینگونه نبود، نوبت به امروزیان نرسیده بود ...
این همان داستان محدودهی دُم است. هر جا که پا میگذاری، دُم سیاست را میبینی که دنیاداری، انگار سخت شیرین است ...