تخته سیاه
این چند روزه قصد نوشتن داشتهام و مهمانها نگذاشتهاند. آن چند ساعت بعد از تحویل سال تا نیمهی شب، به خصوص زمان مناسب و جالبی بود برای نوشتن. ساعاتی که در سال 88 بود و در عین حال هنوز یکم فروردین ماه نبود. به هر حال زمانی توانستم پشت کامپیوتر بنشینم که دقایقی از بامداد گذشته بود. نوشتن در روز 30اُم اسفند را هم از دست دادم که خب میدانید 4 سال یکبار است و و باید باز هم صبر کرد، البته اگر عمری باشد. از پارسال وعده دارم برای نوشتن از باقی کتابهای خوانده شده، چیزهای دیگری هم هست اما اول کتابها:
چند سال پیش، احمد و آرش به بهانهی تولدم، هدیهای را برایم به ارمغان آورده بودند. چند کتابی بود. یکی از آنها را در روزهای پایانی سال خواندم یا بهتر است بگویم در این یک مورد ورق زدم! «تاریخ جنون» نوشتهی میشل فوکو. کتاب را فاطمه ولیانی در 296 صفحه به فارسی ترجمه کرده است و انتشارات هرمس که وابسته به شهر کتاب است، آن را منتشر نموده است. کتاب در رابطه با دیوانگی و جنون و نحوهی برخورد اروپاییان با آن در طول تاریخ است. چند فصل اول را خواندم و دیدم که موضوع آن هیچ تناسبی با من ندارد. بقیهی فصلها را ورق زدم و باز هم چیزی نیافتم. کتاب به درد روانشناسان میخورد لابد. راستی این را هم بگویم که به نظرم بقیهی کتابهای همراه این هدیه را در طول این سالها خواندهام.
به نظر میرسد که باز هم نتوان از تمامی کتابها در یک پست نوشت. به دو کتاب دیگر اشارهای کوتاه میکنم و 3 کتاب دیگر را به پستی دیگر وا میگذارم.
«شاده احتجاب» را خواندم. اثر معروف هوشنگ گلشیری. کتاب را در 120 صفحه انتشارات نیلوفر منتشر کرده است. نکتهی جالب سال انتشار و سپس تجدید چاپهای کتاب است. گلشیری در سال 1348 کتاب را برای اولین بار چاپ میکند. تا پیش از انقلاب، 6 بار دیگر کتاب تجدید چاپ میشود. اما اولین تجدید چاپ بعد از انقلاب مربوط به سال 1368 است و باز یک فراموشی 11 سالهی دیگر، تا «شازده احتجاب» چاپ نهم خود را در سال 1379 تجربه کند. در همان سال، 2 بار دیگر تجدید چاپ میشود و در سال 80 هم یکبار. نسخهای را که من خریده بودم، مربوط به چاپ سیزدهم است در سال 81. راستی به نظرتان ... هیچ!
کتاب دیگری که میخواهم در این پست از آن بنویسم، «دستور زبان عشق» است از قیصر امینپور. این کتاب 95 صفحهای را انتشارات مروارید در برگههایی منتشر کرده است که وقتی به آن دست میزنی ناحودآگاه یاد «نزدیکی» حُنیف قریشی میافتی. آن شعر معروف مربوط به ایستگاه هم در این کتاب است. من اما دو بیت کوتاه از شعری دیگر را مینویسم:
« دوستترت دارم از هر چه دوست
ای تو به من از خود من خویشتر
دوستتر از آنکه بگویم چقدر
بیشتر از بیشتر از بیشتر»