سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
دلهاى مردان رمنده است ، هر که آن را به خود خو داد ، روى بدو نهاد . [نهج البلاغه]
 
امروز: یکشنبه 103 آذر 11

تنبلی کرده­ام. نوشتن از کتاب­ها مانده است و شاید از آن هم بدتر، متن­های دیگری که آماده کرده بودم و هنوز تایپ نشده­اند. بماند. از کتاب­ها می­نویسم هر چند که نمی­دانم چقدر جلب توجه می­کند. به هر حال امیدوارم که گام بسیار کوچکی باشد در ترغیب به کتاب­خوانی.

دو کتاب از دکتر علی شریعتی را خوانده­ام. «با مخاطب­های آشنا» مجموعه نامه­های دکتر است به افراد مختلف. از همسر گرامی­شان پوران خانم و پسرش احسان – به خصوص – و دخترانش و البته مرحوم پدرشان، تا نامه­هایی به چند تن از دوستان مثل آقایان میناچی و حجتی کرمانی. نامه­ها بیشتر به راهنمایی احسان و دفاع از نحوه­ی فعالیت خود و انتقاد و گلایه از برخوردهای مخالفان، اختصاص دارد. 348 صفحه است و ناشر آن هم چاپخش.

کتاب دوم، کتاب معروف «ابوذر» است. به قول خود دکتر، این کتاب هم ترجمه است و هم تألیف. کتاب مادر، «ابوذر غفاری، خداپرست سوسیالیست» نام دارد که نوشته­ی عبدالحمید جوده السحار است. چند سخنرانی هم به آن اضافه شده است و البته در متن کتاب اصلی هم، سبک نگارشی دکتر قابل تشخیص است. این کتاب هم، 307 صفحه­ای است.

اما آخرین کتاب این پست که از آن نقل قولی طولانی هم خواهم کرد نوشته­ی دکتر ماشاا... آجودانی استاد دانشگاه ایرانی مقیم لندن است. «مشروطه­ی ایرانی» را نشر اختران در 560 صفحه منتشر کرده است. نویسنده­ی کتاب سعی می­کند دلایل شکست مشروطه را بررسی کند و البته در این میان با آن­که روشنفکران را بی­نصیب نمی­گذارد، سهم اصلی را به دلیل تبعیت عامه­ی مردم از روحانیون، متوجه­ی آنان می­داند.

 او می­نویسد:

«مهم این نیست که مورخی در کار خود اشتباه کند یا به برداشت نادرستی برسد. در هر کجای دنیا ممکن است مورخی دچار اشتباه شود. اما در هیچ کجای دنیا، جز کشورهایی چون ایران عزیز ما، به آسانی ممکن نیست که برداشت­های اشتباه، جزو «باور»های روشنفکران آن جامعه گردد. در کشورهای متمدن، اشتباهاتی از این دست، به برکت تحقیقات، تفکر و آموزش، تصحیح می­شود و در نتیجه آثار مخرب آن نوع برداشت­ها، خنثی می­گردد. اما در کشور ما که همچنان بعد از دو انقلاب بزرگ، گرفتار استبداد دوسویه، یعنی استبداد حکومت و استبداد جامعه­ی استبداد زده است، نه نقد و نظر، و تحقیق و تفکر؛ به معنای واقعی وجود دارد و نه جامعه عرصه­ای است برای برخورد اندیشه­ها.

روشنفکر چنین جامعه­ای هم روشنفکری است سردستی و باری به هر جهت،  یا مقِلد است یا مقَلد، یا امام است یا مأموم. و در هر دو حالت متعصب و خشک اندیش. میراث روشنفکری ایران معاصر، به معنی واقعی کلمه، فاقد تفکری اصیل و اندیشه­ای روشن است. اشتباه نشود، منظور من این نیست که در این نوشته یا آن نوشته از فلان فکر یا اندیشه سخن گفته نشده است. بسیار هم گفته شده، اما هیچ کدامشان واجد اصالت نیست. فکر و اندیشه­ای نیست که از سر تأمل و «اندیشیدن» ایرانی حاصل شده باشد. پژواک نارسای سخنان و اندیشه­های این یا آن متفکر بیگانه است که به جامه­ زبان فارسی در آمده است.»

راستی به نظرتان می­رسد روی سخن دکتر آجودانی، تنها با روشنفکران است؟ ما و نسل ما در کجای این گردونه­ی تاریخ ایستاده­ایم؟


 نوشته شده توسط مصطفی حکیمی در چهارشنبه 88/1/5 و ساعت 10:26 صبح | نظرات دیگران()
درباره خودم
آمار وبلاگ
بازدید امروز: 23
بازدید دیروز: 20
مجموع بازدیدها: 200956
جستجو در صفحه

خبر نامه