سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
دانش، زینت توانگران و توانگری مستمندان است . [امام علی علیه السلام]
 
امروز: یکشنبه 103 آذر 11

تا به حال از کتاب­هایی که در سال جدید خوانده­ام، چیزی ننوشته­ام. باید بنویسم و خدا کند که حال تایپ کردن هم باشد تا چند مطلب دیگر را که حالی دست داده و نوشته­ام، در وبلاگ قرار دهم. اما، باز هم اول کتاب:

اولین کتاب، «تضاد دولت و ملت، نظریه­ی تاریخ و سیاست در ایران» است نوشته­ی دکتر محمد علی همایون کاتوزیان. کتاب را علی­رضا طیب در 412 صفحه ترجمه کرده و نشر نی منتشر ساخته است. چند سال پیش، با حسین به نمایشگاه رفته بودم و این کتاب، یکی از ارمغان­های آن­جا بود. راستش را بخواهید این 4 سال فرصت خوبی بوده برای تمام کردن کتاب­هایی که از قبل خریده بودم و مانده بود! هر چند امیدوارم دیگر تکرار نشود! از کتاب می­گفتم. دکتر کاتوزیان استاد دانشکده شرق شناسی دانشگاه آکسفورد است و نظریه­ی حکومت خودکامه در ایران را به کمک 11 مقاله، در این کتاب توضیح می­دهد. برای شناخت سرشت سیاست در ایران کتاب خوبی است، که البته بیشتر بر دوران بعد از مشروطه، تمرکز دارد.

کتاب دوم، یکی از کتاب­های بسیار معروف و البته مرجع در علوم انسانی است. «ایران بین دو انقلاب» نوشته­ی پروفسور یرواند آبراهامیان را احمد گل­محمدی و محمد ابراهیم فتاحی ترجمه کرده­اند. کتاب را نشر نی در 709 صفحه منتشر کرده است و مترجمان آن را به دکتر حسین بشیریه تقدیم کرده­اند. استاد بزرگی که در همین سال­ها، از ایران هجرت کرد. آبراهامیان دوران قاجار و انقلاب مشروطه، دوران رضا خان و ماجراهای سرنگونی او در شهریور 1320 و در پایان، دوران محمد رضا شاه را تا کودتای 28 مرداد 1332 و سپس پیروزی انقلاب اسلامی را بررسی می­کند. به دوران تثبیت حکومت پهلوی در سال­های 42 تا 57 اشاره می­کند و توسعه­ی اجتماعی و اقتصادی را در کنار توسعه نیافته­گی سیاسی، عامل اصلی سقوط سلطنت پهلوی می­داند. کتاب بسیار خواندنی است و حیف است که جوان امروزی، آن را نخواند. این را هم بگویم که پروفسور آبراهامیان، استاد ایرانی تاریخ کالج باروک دانشگاه نیویورک است.

اما وعده داده بودم که از «روز اول عشق» بنویسم. این سه­گانه­ی محمد محمدعلی را نشر کاروان منتشر کرده است. بخش اول به «آدم و حوا» اختصاص دارد و 281 صفحه است. کتاب دوم «مشی و مشیانه، داستان آفرینش نخستین زن و مرد در اساطیر ایرانی» نام دارد و 226 صفحه است. بخش سوم این سه­گانه هم که به نظر من، بهترین و زیباترین بخش آن است، عنوان «جمشید و جمک، سرگذشت جمشید شاه، نخستین پادشاه آریاییان» را بر پیشانی دارد و 275 صفحه است. محمدعلی داستان آفرینش را بسیار زیبا و بر پایه­ی عشق بنا می­کند و گناه نخستین را به یاد ما فرزندان آدم می­آورد. متنی را می­نویسم که در پشت جلد بسته­ی مجموعه، نوشته شده است تا کمک کند به کمی آشنایی بیشتر:

«راویان قصه­های سه­گانه روز اول عشق، زنانی هستند که در کنار قهرمانان بزرگ می­زیسته­اند و تاکنون به چشم نمی­آمده­اند. اما نقش آنان چه بسا بسیار مهم و حضور آنان در تحقق اسطوره بسیار مؤثر بوده است. چرا که در کنار هر مرد بزرگ و خداگونه، زنی، همسری، می­زیسته در شأن و منزلت او، که خود عاشقی بی­نظیر بوده است. اقلیما، دختر حوا قصه­ی آدم و حوا را روایت می­کند، مشیانه از جفت و همسرش مشی می­گوید و جمک سرگذشت برادر و همسر خود جمشید را نقل می­کند.»

از «آیین» هم بنویسم و این پست طولانی و به احتمال حوصله سر بر را تمام کنم. شماره 19 و 20 «آیین» همان شماره­ی ویژه­ی نوروز است، که در 192 صفحه منتشر شده است. در بخش تأملات ایرانی این شماره، موضوع انقلاب، اصلاحات و انتخابات، مورد بررسی قرار می­گیرد. مقاله­های دکتر سعید حجاریان، دکتر حمید رضا جلایی­پور و مهندس عباس عبدی در این بخش بسیار خواندنی هستند. در بخش جامعه و انتخابات، مقاله­ای خواندنی از سید محمد خاتمی در تبیین اصلاحات، چاپ شده است. بخش اندیشه­ی این شماره، مثل همیشه حاوی مقالاتی خواندنی است که به نظرم نوشته­های دکتر مصطفی ملکیان و دکتر سروش دباغ از باقی، بهتر بودند. بخش­های ماه­نو، تجربه ایرانی، زنان و خیلی دور، خیلی نزدیک، باقی مطالب این شماره را تشکیل می­دهند.


 نوشته شده توسط مصطفی حکیمی در جمعه 88/2/4 و ساعت 10:26 صبح | نظرات دیگران()

تنبلی کرده­ام. نوشتن از کتاب­ها مانده است و شاید از آن هم بدتر، متن­های دیگری که آماده کرده بودم و هنوز تایپ نشده­اند. بماند. از کتاب­ها می­نویسم هر چند که نمی­دانم چقدر جلب توجه می­کند. به هر حال امیدوارم که گام بسیار کوچکی باشد در ترغیب به کتاب­خوانی.

دو کتاب از دکتر علی شریعتی را خوانده­ام. «با مخاطب­های آشنا» مجموعه نامه­های دکتر است به افراد مختلف. از همسر گرامی­شان پوران خانم و پسرش احسان – به خصوص – و دخترانش و البته مرحوم پدرشان، تا نامه­هایی به چند تن از دوستان مثل آقایان میناچی و حجتی کرمانی. نامه­ها بیشتر به راهنمایی احسان و دفاع از نحوه­ی فعالیت خود و انتقاد و گلایه از برخوردهای مخالفان، اختصاص دارد. 348 صفحه است و ناشر آن هم چاپخش.

کتاب دوم، کتاب معروف «ابوذر» است. به قول خود دکتر، این کتاب هم ترجمه است و هم تألیف. کتاب مادر، «ابوذر غفاری، خداپرست سوسیالیست» نام دارد که نوشته­ی عبدالحمید جوده السحار است. چند سخنرانی هم به آن اضافه شده است و البته در متن کتاب اصلی هم، سبک نگارشی دکتر قابل تشخیص است. این کتاب هم، 307 صفحه­ای است.

اما آخرین کتاب این پست که از آن نقل قولی طولانی هم خواهم کرد نوشته­ی دکتر ماشاا... آجودانی استاد دانشگاه ایرانی مقیم لندن است. «مشروطه­ی ایرانی» را نشر اختران در 560 صفحه منتشر کرده است. نویسنده­ی کتاب سعی می­کند دلایل شکست مشروطه را بررسی کند و البته در این میان با آن­که روشنفکران را بی­نصیب نمی­گذارد، سهم اصلی را به دلیل تبعیت عامه­ی مردم از روحانیون، متوجه­ی آنان می­داند.

 او می­نویسد:

«مهم این نیست که مورخی در کار خود اشتباه کند یا به برداشت نادرستی برسد. در هر کجای دنیا ممکن است مورخی دچار اشتباه شود. اما در هیچ کجای دنیا، جز کشورهایی چون ایران عزیز ما، به آسانی ممکن نیست که برداشت­های اشتباه، جزو «باور»های روشنفکران آن جامعه گردد. در کشورهای متمدن، اشتباهاتی از این دست، به برکت تحقیقات، تفکر و آموزش، تصحیح می­شود و در نتیجه آثار مخرب آن نوع برداشت­ها، خنثی می­گردد. اما در کشور ما که همچنان بعد از دو انقلاب بزرگ، گرفتار استبداد دوسویه، یعنی استبداد حکومت و استبداد جامعه­ی استبداد زده است، نه نقد و نظر، و تحقیق و تفکر؛ به معنای واقعی وجود دارد و نه جامعه عرصه­ای است برای برخورد اندیشه­ها.

روشنفکر چنین جامعه­ای هم روشنفکری است سردستی و باری به هر جهت،  یا مقِلد است یا مقَلد، یا امام است یا مأموم. و در هر دو حالت متعصب و خشک اندیش. میراث روشنفکری ایران معاصر، به معنی واقعی کلمه، فاقد تفکری اصیل و اندیشه­ای روشن است. اشتباه نشود، منظور من این نیست که در این نوشته یا آن نوشته از فلان فکر یا اندیشه سخن گفته نشده است. بسیار هم گفته شده، اما هیچ کدامشان واجد اصالت نیست. فکر و اندیشه­ای نیست که از سر تأمل و «اندیشیدن» ایرانی حاصل شده باشد. پژواک نارسای سخنان و اندیشه­های این یا آن متفکر بیگانه است که به جامه­ زبان فارسی در آمده است.»

راستی به نظرتان می­رسد روی سخن دکتر آجودانی، تنها با روشنفکران است؟ ما و نسل ما در کجای این گردونه­ی تاریخ ایستاده­ایم؟


 نوشته شده توسط مصطفی حکیمی در چهارشنبه 88/1/5 و ساعت 10:26 صبح | نظرات دیگران()

خبر انصراف خاتمی از رقابت­های انتخاباتی ریاست جمهوری دهم با آن­که قابل پیش­بینی بود، اما شاید به دلیل نحوه و زمان اعلام آن، شوک­آور هم بود. برای خود من که از مدت­ها پیش گمانم بر این بود که میرحسین موسوی کاندیدای نهایی اصلاح طلبان است، این نوع کناره گیری به راحتی قابل هضم نبود چه برسد به طرفداران دو آتشه و اعضای ستاد 88 و بچه­های موج سوم. به هر حال به نظرم می­رسد که علاوه بر این­که سید محمد خاتمی به قول خود اخلاقی عمل کرد و قرار پیشین خود را زیر پا نگذاشت، رفتارش عاقلانه هم بود. هم به این دلیل که در مقابل او، جبهه­گیری­ها بسیار زیاد است و به طور قطع نخواهند گذاشت تا آن­گونه که می­خواهد کار را پیش ببرد و هم به این دلیل که به اجماع اصلاح طلبان کمک بزرگی کرد. تنها مشکل این است که بتوان آن جوانان علاقه­مند را هدایت کرد و ضرورت­ها و شرایط موجود را برایشان به درستی تبیین کرد. تنها مشکل این است که عاقلانه رفتار کرد و کمی آرمان­گرایی را با واقعیت­ها تطبیق داد، که چاره­ای هم جز این نیست.

چند شب پیش دوستی برایم SMSی فرستاد. می­گفت که به شماره­ای SMS بزنیم و به آن بگوییم: khatami beman. اضافه می­کرد که این آخرین فرصت است و تلاش برای انصراف سید از انصراف! کاری نکردم. موافق نبودم با این کار. چند دقیقه بعد، همان دوست تماس گرفت. می­گفت که این پیام را برای 40 نفری ارسال کرده است. صحبت کردیم و من به او می­گفتم که شاید کاندیدای آرمانی ما، سید باشد البته آن هم با هزار اما و اگر. اما واقعیت را باید در نظر داشت و از این حیث، میر حسین موسوی و حتا کروبی بر خاتمی ارجحیت دارند. می­گفتم که این هم مهم است که این دو نشان داده­اند بیش از آن یکی، مرد سیاست هستند و خب سیاست هم به چنین مردانی نیاز دارد. او هم از دغدغه­ها می­گفت و باورهایمان. راست می­گفت که نخست وزیر دوران جنگ در سخنرانی­اش در نازی­آباد بسیار کم و تقریبا هیچ از آرمان­ها و باورهایی که ما با آن ساخته شده بودیم، نگفت. حرفش را قبول داشتم. تنها به این اشاره کردم که باید به نفرات تیم همراه و کابینه اندیشید که آن­ها می­توانند چنین کمبودی را جبران کنند. بماند که هر سخن جایی دارد و هر نکته مقامی و شاید هم در نازی­آباد از دموکراسی گفتن و حرفی از اقتصاد نزدن، کج سلیقگی باشد.

این را هم اضافه کنم که شرایط بسیار پیچیده­تر از این حرف­ها است و راستش را بخواهید، نمی­شود و نمی­توان هر چه را که آدمی می­داند و یا به آن می­اندیشد، بر زبان بیاورد. که در غیر این صورت، می­شد حرف­های دیگری هم زد و بسیار بهتر دلیل آورد و تحلیل کرد. یاد گرفته­ام که در میان کتاب­ها و یادداشت­های روزنامه­ها و سایت­ها و وبلاگ­ها، تنها باید به دنبال نشانه­ای بود. باقی راه را باید خود رفت و تنها به وقت عمل، کاری کرد ...

شاهد هم، همین ملی شدن صنعت نفت و نام­هایی که از تاریخ بر جای مانده­اند و نام­هایی که تبلیغ می­شوند. خیابان­هایی که نام می­گیرند و میدان­هایی که بی­نام می­مانند! تاریخی که ساخته می­شود تا باز به یاد «1984» جورج اورول، از مردانی بگوییم که در حال، نه به فکر ساخت فردا، که به فکر اصلاح و گاه حتا ساختن گذشته­اند! اگر دوست خوبم «رضا» باز بر من خرده نگیرد!!


 نوشته شده توسط مصطفی حکیمی در پنج شنبه 87/12/29 و ساعت 9:50 صبح | نظرات دیگران()

قرار بود که بنویسم. در طول هفته هم، کم ننوشته بودم. اما نمی­دانم چه شده که حالا که باید نوشت و در وبلاگ قرار داد، نمی­نویسم. اوضاع چندان خوب نیست. قرار بود که به مسافرتی بروم و همراه آن مسافرت، وعده را وفا نکرد. خلاصه این که انگار، روزگار چندان بر وفق مراد نیست.

در این هفته، شخصی که دارای مقام بالای نظامی در کشور است و البته حجم بدن او بیشتر به مکعب مستطیل شبیه است تا چیز دیگر، افاضاتی در رابطه با انتخابات و احمدی­نژاد داشته است و غیر مستقیم، اصلاح طلبان را نواخته است. این صحبت­ها را لابد خوانده­اید و جواب آتشین کروبی را هم. به مزخرفات این مکعب مستطیل و این­که حرف­هایش بیشتر در انتخابات به نفع اصلاح طلبان خواهد بود تا اصول­گرایان – البته اگر اصلاح طلبی بماند!-- کاری ندارم.

 درد از این­جا هم شاید نباشد که چرا کسی، نظارتی نمی­کند و سخنی نمی­گوید که داشتن چنین انتظاری و بهتر بگویم، امید به ثمربخش بودن آن سخن فرضی و گفته نشده، خود کار بیهوده و عبثی است. درد از این تاریخ بی­سرانجام و این تکرار مکرر است که هنوز زمین و سرزمین خویش را آباد نکرده، به رهبری و نجات جهان می­اندیشیم. که اگر چون منی، کار خویش را درست انجام می­دادم، در همان محدوده­ی کوچک و یا بزرگ مسؤولیتم، دنیای ما این­گونه نبود.

 درد شاید از این باشد که همچنان چوب وظیفه را بر سرمان می­کوبند، بی آن­که به حق خود بیاندیشیم ... و نمی­دانیم انگار که ابتدای راه پیشرفت، باور محق بودن آدمی است ...


 نوشته شده توسط مصطفی حکیمی در جمعه 87/11/11 و ساعت 3:25 عصر | نظرات دیگران()

به نظرم خواسته و ناخواسته این یادداشت هم به دُم، مربوط شود! می­خواهم از خواندنی­هایم بنویسم. هر چند که برایم بنویسید، جنجالی کتاب می­خوانم و من آن­گونه که باید متوجه منظورتان نشوم که لابد همین مانده که در میانه­ی این همه چاپ نشدن کتاب­ها و بد ترجمه شدن و سانسور به بهانه­ی ابتذال – معنای ابتذال هم عوض شده البته، به فرهنگ لغت مراجعه کنید، بد نیست!--  و از این­ها همه بدتر، نخواندن­ها، همین چهار کتاب هم جنجالی تلقی شوند و لابد خواندنشان ممنوع! من درک نمی­کنم واژه­هایی را که کتابی را مضر معرفی می­کنند. خوش­بینانه این است که بگویم، دوستان نمی­دانند و متوجه نشده­اند. بدبینانه­اش را هم نمی­نویسم!

دو کتاب خوانده­ام که به نظرم نوشتن از آن­­ها، کمی طولانی شود. بیشتر البته سعی می­کنم از متن خود کتاب­ها بنویسم تا فضا، بهتر تداعی شود. اولین کتاب، «سمفونی مردگان» است. رمان بسیار زیبای عباس معروفی که برنده جایزه­ی سال 2001 بنیاد انتشارات فلسفی سورکامپ شده است. از معروفی، که به واقع استاد است، «سال بلوا» و «پیکر فرهاد» را پیش از این­ها خوانده بودم. انتشارات ققنوس در پشت جلد این رمان 350 صفحه­ای نوشته است:

« ساعت آقای درستکار بیش از سی سال است که از کار افتاده؛ در ساعت پنج و نیم بعد از ظهر تیرماه سال 1325. ساعت سر در کلیسا سال­ها پیش از کار افتاده بود و ساعت اورهان را مردی با خود برده است؛ اما زمان همچنان می­گردد و ویرانی به بار می­آورد.

سمفونی مردگان، رمان بسیار ستوده شده­ی عباس معروفی، حکایت شوربختی مردمانی است که مرگی مدام را بر دوش می­کشند و در جنون ادامه می­یابند. در وصف این رمان بسیار نوشته­اند و بسیار خواهند نوشت؛ و با این همه پرسش برخاسته از این متن تا همیشه برپاست؛ پرسشی که پاسخ در خلوت تک­تک مخاطبان را می­طلبد: کدام یک از ما، آیدینی پیش­رو نداشته است، روح هنرمندی که به کسوت سوجی دیوانه­اش درآورده­ایم، به قتلگاهش برده­ایم و با این همه او را جسته­ایم و تنها و تنها در ذهن او زنده مانده­ایم. کدام یک از ما؟» اگر رمان خوان باشید و کتاب را بخوانید، به من حق می­دهید در اعتقاد به آن­چه که در مورد دراز بودن دُم، گفتم.

کتاب دوم هم از نویسنده­ای است که او هم جنجالی است. «درآمدی بر تاریخ اندیشه­ی سیاسی در ایران» را خوانده­ام. دکتر سید جواد طباطبایی در این کتاب به ریشه­های سیاست در ایران می­پردازد. از اندیشه­های نظام­الملک طوسی می­گوید که در عین سیاستمدار بودن، پایه­گذار سلطنت مطلقه می­شود و از امام محمد غزالی که ظل­ا... بودن سلطان و واجب بودن اطاعت از او را نهادینه می­کند. سید جواد هم عقیده با دکتر شریعتی است که غزالی با کُشتن فلسفه، کمر به قتل علم وعقل در ایران می­بندد و زمینه­ی انحطاط ایران را فراهم می­سازد. کتاب، سخت دردناک است. از حکم واجب بودن قتل شیعیان و گوشه­نشینی و رها کردن دنیا به بهانه­ی عرفان می­گوید و اشک آدم را درمی­آورد. دکتر طباطبایی اشاره­ای می­کند به دوران صفویه و می­نویسد:

« در شرایطی که از دیدگاه تاریخ اندیشه در سده­ی پانزدهم و نیمه­ی نخست سده­ی شانزدهم، نظریه پردازان بزرگی مانند اراسموس روتردامی، تامس مور، مارتین لوتر، ویتوریا و نیکلا ماکیاولی شالوده­ی نظری استواری برای دوران جدید فراهم می­آوردند، اهل نظر و فرمانروایان دنیای اسلام خیال خام تجدید خلافت را در سر می­پختند.» سید جواد طباطبایی در صفحه­ی آخر کتاب 270 صفحه­ای خود نتیجه­گیری می­کند که:

« درست در زمانی که مغرب زمین با تکیه بر اندیشه­ی نوین و شیوه­های نوین اندیشیدن درباره­ی عالم و آدم از خواب گران سده­های میانه بیدار می­شد، ایران زمین به همراه مجموعه­ی کشورهای حوزه­ی تمدن و فرهنگ اسلامی در سراشیب سقوطی که با حمله­ی مغولان آغاز شده بود، به جای رویارویی با چالش مغرب زمین به تنش بی­سرانجام در درون کشورهای اسلامی رانده شد و تا زمان فراهم آمدن مقدمات نهضت مشروطه خواهی و حتا پس از آن به هبوط مقاومت­ناپذیر خود ادامه داد.»

دیگر نیاز به توضیح ندارد. دیگر کنار هم چیدن را نیز طلب نمی­کند. باید خواند و عمل کرد ...


 نوشته شده توسط مصطفی حکیمی در شنبه 87/11/5 و ساعت 7:0 صبح | نظرات دیگران()

داستان سید حسن مدرس و محدوده­ی دُم رضاخان را لابد شنیده­اید. این را داشته باشید تا پایان این پست و شاید هم پست بعدی!!

1- به دنبال این می­گشتم که منبع پشتیبان رادیو زمانه را بیابم. در جست­وجوی اینترنتی، به سایت -- که البته می­گویند به­جایش باید گفت: ایستگاه!--  ویکی­پدیا رسیدم. خلاصه این­که، گویا وابسته به دولت هلند است و با بودجه­ای مصوب از پارلمان هلند، شروع به کار کرده است. در آن­جا نوشته بود که کسانی چون نیک­آهنگ کوثر و عباس معروفی و ... با این رادیو همکاری می­کنند. و درست این­جا بود که یکی از همان افرادی که برای به راه راست هدایت شدن چون منی، سخت دلسوزند، آهی از نهاد برآورد که لابد معروفی، چنین است و چنان. منبع اطلاعات ما هم شده کیهان!

2- باز لابد می­دانید که « نود» فردوسی­پور، جنجالی شده است و سازمان تربیت بدنی نامه می­نویسد و دستور تحریم می­دهد. تحریم کردن رسانه هم در دنیای امروز ما، سخت خنده­دار است. یاد مسعود بهنود می­افتم و علی­اکبر قاضی­زاده، که در این­ لحظه­های تاریخی، باید حتما نظرات آنان را خواند. جالب اما، استدلال­های سازمان است. این­که فردوسی­پور برخلاف ارزش­های اسلام و نظام و خون شهدا و ... -- تو بگو، هر واژه­ی مقدس دیگری که به ذهن بیاید – فعالیت می­کند و برگزاری مسابقه­ی SMSی خلاف شرع است!

3- وقتی حتا کسی چون فردوسی­پور و برنامه­ای چون « نود» هم تحمل نمی­شود، حتا آن­گونه که صدای اعتراض کامران نجف­زاده را هم بلند می­کند، چه انتظاری می­توان داشت از تحمل دیگرانی چون معروفی و... دوستان ما از تاریخ درس نمی­گیرند که پادشاهان زمانه­ی حافظ و سعدی و فردوسی از یاد رفته­اند و اینانند که جاودانه­اند. درس نمی­گیرند و شاید هم نمی­گیریم که حرمت فرهنگ و ادب، بس بالاتر از این دو روزه دنیای سیاست است، حتا اگر رنگ و لعابی به ظاهر دینی داشته باشد. راستی اگر قرار بود که به شعرهای مولانا و دیوان شمس و غزل­های حافظ، امروز مجوز چاپ بدهند، به نظرتان چیزی از نام این بزرگان، به ذهن ما مانده بود؟ با این همه باز هم سانسور می­کنیم و ای کاش فقط همین بود که به ساده­گی، تکفیر می­کنیم کسانی را که برخلاف ما می­اندیشند. حواسمان نیست، حواسمان نیست که چه­ها و که­ها می­مانند و چه­ها و که­ها از یاد می­روند. که اگر این­گونه نبود، نوبت به امروزیان نرسیده بود ...

این همان داستان محدوده­ی دُم است. هر جا که پا می­گذاری، دُم سیاست را می­بینی که دنیاداری، انگار سخت شیرین است ...


 نوشته شده توسط مصطفی حکیمی در جمعه 87/11/4 و ساعت 10:50 صبح | نظرات دیگران()
درباره خودم
آمار وبلاگ
بازدید امروز: 34
بازدید دیروز: 20
مجموع بازدیدها: 200967
جستجو در صفحه

خبر نامه