سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
کسی که ساعتی بر خواری فراگرفتن شکیبایی نورزد، همواره در خواری نادانی باقی بماند . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
 
امروز: یکشنبه 103 آذر 11

بعضی وقت ها با خودم فکر می کنم این همه یادداشت پراکنده ، بعد ها چه خواهند شد؟ سال ها پیش 5 دفتر نوشتم . از « بی قراری» و « آرزوها» شروع شد و با « ستاره » و « شوکران» ادامه یافت و سرانجام به « تنهایی» انجامید . روزها در« بنیان» نوشتم . این بار گاه به اسم خود و گاه با اسم دیگری . از آن همه یادداشت هنوز هم آرشیوی درست و حسابی ندارم . متن دست نویس نوشته ها که معمولا در دفتر کار نوشته شده و به دست تایپ سپرده شده ، پیش من نیستند و نسخه چاپی « بنیان» ، را هم تمام و کمال پیش خود ندارم . بماند آن همه نوشته های گاه و بیگاه آن سال ها که در تکه کاغذی یا سررسیدی جای می گرفتند و هیچ ماوایی نمی یافتند که نه به کار « بنیان» می خوردند و نه دیگر من به سراغ « تنهایی» می رفتم تا در آن بنویسم ، تا شاید خود را گول بزنم و تو را فراموش کنم . آن سال ها هم که گذشت ، به سراغ « تخته سیاه » رفتم . وبلاگی درست کردم تا مثلا نوشته هایم را در آن قرار دهم . غافل از آن که بیشتر از آن چه که نوشته می شود و آن جا دیده می شود ، نوشته هایی هستند که نوشته می شوند و هیچ جا دیده نمی شوند . و این گونه است که الان هم که تریبونی مخصوص به خود دارم !! باز هم حجم نوشته هایی که در آن جا قرار نمی گیرند ، بسیار است . کافی است تا قلم باشد و برگی کاغذ و خرده وقتی تا حرفی با    « تو» زده شود . و لابد می دانی که هر حرفی را نمی توان در میان جمع گفت که خلوت انگار که شیرین تر است . نمی دانم ، شاید روزی – روزی که دیگر نیستم – این یادداشت های پراکنده به دست دوستی یا شاید « تو » -- اگر باشی ! – جمع آوری شود و سرانجامی یابد . نمی دانم .   


 نوشته شده توسط مصطفی حکیمی در یکشنبه 86/5/21 و ساعت 7:59 عصر | نظرات دیگران()
درباره خودم
آمار وبلاگ
بازدید امروز: 75
بازدید دیروز: 20
مجموع بازدیدها: 201008
جستجو در صفحه

خبر نامه