تخته سیاه
هی ما ننوشتیم تا هم بلکه اون ها بی خیال شوند و هم شما. تا هی بیایند و بیایید و ببینند و ببینید که فلانی هیچی توی «تخته سیاه» ننوشته، تا مطمئن بشند و بشید که خب دیگه فلانی بی خیال نوشتن شده و اون ها خاطرشون جمع بشه و شما هم احتمالا تغییری توی حالتون ایجاد نشه. اما 14 ماهه که ما ننوشتیم و بلا تشبیه مثل تمام کارهای استکبار جهانی، این فکر و خیال ما هم با شکست روبه رو شده و انگار که نه این شده و نه اون. یعنی اون ها که تابلو بی خیال نشدند و هنوز هم میاین و میرن و میپرسن و ...، شما هم حتا بی خیال نشدید و هی اومدید و به «تخته سیاه» سر زدید و البته در یک اقدام خودجوش! هیچی نگفتید و هیچ کامنتی نگذاشتید که بابا کجایی و چرا نمی نویسی؟ البته ما در این مدت جای بدی نبودیم و محض اطمینان اون ها که دیگه ننویسیم، یه خورده ای پیش همون اون ها بودیم و خلاصه جاتون خالی. این شد که دیدیم انگار هم چنان قراره نه اون ها بی خیال بشن و نه شما. پس در یک اقدام قاطع تصمیم گرفتیم که یک پست در «تخته سیاه» بنویسیم و بگیم که ما دیگه در «تخته سیاه» نمی نویسیم . خلاصه خیال کنید که تخته ی سیاه ما شکسته یا گچ تموم کردیم یا کلاس و مدرسه تعطیل شده یا اصلا ما دانش آموخته شدیم و درسمون تموم شده. خلاص.
پانوشت: لطفا حلال بفرمایید مارو. خداییش دو روزه ی دنیا ارزش نداره.