سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
شکیبایى به اندازه مصیبت فرود آید ، و آن که به هنگام مصیبت دست بر رانهایش زند ثوابش به دست نیاید . [نهج البلاغه]
 
امروز: یکشنبه 103 آذر 11

و چه کلمه­ای هم. «دلواپسی» ...

 برایم نوشته­ای بعد از سلام، که: «دلواپست شده­ام، خبری بده». بخواهم امانت­داری کنم، باید بگویم که فینگلیش نوشته­ای. همان طور که من برایت می­نویسم. ساعت چند؟ فکر می­کنم 15 دقیقه­ای بعد از نیمه شب. و من، تنها، خواب.

نیم ساعتی بعد، به صدای زنگ تلفنی از دور دست، بیدار می­شوم. رفیقی است، سراغ از من می­گیرد و گله می­کند که چرا جواب تو را نمی­دهم. که انگار از او خواسته­ای که حال مرا بپرسد. می­گویم که تازه دیده­ام SMSی برایم آمده و هنوز آن را نخوانده­ام. می­پرسد که :«زنده­ای؟». می­گویم: «زنده­ی مُرده». صحبت­مان که تمام می­شود، برایت می­نویسم که خواب بوده­ام و متوجه نشده­ام و تمام. با خودم فکر می­کنم که این­ها که نوشته­ام، لابد در حکم خبر هستند. چند دقیقه­ای به انتظار به روی تخت دراز می­کشم و خبری از تو نمی­شود. برایت می­نویسم: «می­خوابم، باز هم سخت و سنگین. که انگار، این خواب، کیمیای دل است. در این زمانه­ای که نوشدارو را هم دریغ می­کنند حتا بعد از مرگ سهراب ...»

و من برمی­گردم به اول، به آغاز. و چه کلمه­ای هم، «دلواپسی». می­نشینم و به معنای این واژه فکر می­کنم. بویی از نگرانی را در آستین دارد. ردی از دوست داشتن. تکان دهنده است اگر لق­لقه­ی زبان نشود. دوست داشتنی است اگر پایدار نباشد. حسرت­آمیز است اگر از آنِ چون تویی باشد.

با خودم فکر می­کنم که از «دلی» می­گوید که انگار «پس» از واقعه­ای، حادثه­ای، رفتنی یا شاید حتا آمدنی، بودنی، شدنی، «وا» رفته است. شاید این گونه باشد. «دلی» که «پس» از چیزی «وا» رفته است و ترکیب این هجاها، کلمه را ساخته­اند، «دلواپسی».

اگر واژه­ها را به دقت برگزینی و اگر هم واژه را در معنای درست آن به کار بری و البته به شرط این­که، آن معنای درست و مورد نظر، در نزد مخاطب تو هم موجود باشد و به قولی دیگر، هر دو بر روی آن معنا، توافق داشته باشید، آن وقت، چه می­شود. چه هنگامه­ای می­شود ساخت با معنای «دلواپسی».


 نوشته شده توسط مصطفی حکیمی در جمعه 88/2/4 و ساعت 4:28 عصر | نظرات دیگران()
درباره خودم
آمار وبلاگ
بازدید امروز: 45
بازدید دیروز: 20
مجموع بازدیدها: 200978
جستجو در صفحه

خبر نامه