تخته سیاه
این 7 بند در حکم شناسنامه "تخته سیاه" است . شناسنامه ای که وعده اش را داده بودم :
1- تا سه سال پیش – یا حتی کمی بیشتر – فقط و فقط برای خود می نوشتم . نه برای خود که برای "تو". همان روزها در حالی که " تو" ، سراب و ساغر را پیشنهاد داده بودی نام فانوس را برای وبلاگم برگزیدم . وبلاگی که نمی دانم چه شد !!
2- این روال ادامه داشت تا ان که شد ان چه که نباید می شد . درست از همان روزها بود که با کمک دوستان نشریه ای را در دانشگاه محل تحصیلم بنیان نهادیم . نام ستون سرمقاله ان نشریه ، " تخته سیاه" بود و هست .
3- " تخته سیاه " را چه ان جا و چه این جا از " یار دبستانی من " به عاریت گرفته ام . فکر نمی کنم نیاز به توضیح بیشتری در مورد این ترانه وجود داشته باشد .
4- نه فقط زیبایی و دلنشینی "یار دبستانی من " دلیل این انتخاب بود که رسالتی که در این ترانه به عهده دانشجویان گذاشته می شد مزید برعلت شد .
5- ان چه که در "تخته سیاه " نوشته می شود بر دو نوع است : مطالبی که یک نوع بازگشت به گذشته در ان است و پس از رخوتی سه ساله شاید دوباره نگاشته می شوند ، با این توضیح که خطاب این مطالب همچنان با " تو" است و نه همه . دوم مطالبی که برای همگان نوشته می شود و موضوعات مختلفی دارد . اجتماعی و سیاسی و فرهنگی و ورزشی و گاه هم حتی طنز .
6- با ان که می دانم اینترنت دنیای مجازی است و ما همه شهروندان مجازی ان هستیم اما نیکو است اگر دوستان بازدید کننده علاوه بر این که لطف می کنند و نظر خود را به رشته قلم در می اورند ، مرا از فیض دانستن نام زیبایشان محروم نسازند .
7- حرفی نیست جز این که باقی همه دلتنگی است که "تو" هنوز هم نیستی ...