سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
هرگاه بنده در دل شب با مولای خود خلوت کند و به مناجات پردازد، [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
 
امروز: یکشنبه 103 آذر 11

به نظرم خواسته و ناخواسته این یادداشت هم به دُم، مربوط شود! می­خواهم از خواندنی­هایم بنویسم. هر چند که برایم بنویسید، جنجالی کتاب می­خوانم و من آن­گونه که باید متوجه منظورتان نشوم که لابد همین مانده که در میانه­ی این همه چاپ نشدن کتاب­ها و بد ترجمه شدن و سانسور به بهانه­ی ابتذال – معنای ابتذال هم عوض شده البته، به فرهنگ لغت مراجعه کنید، بد نیست!--  و از این­ها همه بدتر، نخواندن­ها، همین چهار کتاب هم جنجالی تلقی شوند و لابد خواندنشان ممنوع! من درک نمی­کنم واژه­هایی را که کتابی را مضر معرفی می­کنند. خوش­بینانه این است که بگویم، دوستان نمی­دانند و متوجه نشده­اند. بدبینانه­اش را هم نمی­نویسم!

دو کتاب خوانده­ام که به نظرم نوشتن از آن­­ها، کمی طولانی شود. بیشتر البته سعی می­کنم از متن خود کتاب­ها بنویسم تا فضا، بهتر تداعی شود. اولین کتاب، «سمفونی مردگان» است. رمان بسیار زیبای عباس معروفی که برنده جایزه­ی سال 2001 بنیاد انتشارات فلسفی سورکامپ شده است. از معروفی، که به واقع استاد است، «سال بلوا» و «پیکر فرهاد» را پیش از این­ها خوانده بودم. انتشارات ققنوس در پشت جلد این رمان 350 صفحه­ای نوشته است:

« ساعت آقای درستکار بیش از سی سال است که از کار افتاده؛ در ساعت پنج و نیم بعد از ظهر تیرماه سال 1325. ساعت سر در کلیسا سال­ها پیش از کار افتاده بود و ساعت اورهان را مردی با خود برده است؛ اما زمان همچنان می­گردد و ویرانی به بار می­آورد.

سمفونی مردگان، رمان بسیار ستوده شده­ی عباس معروفی، حکایت شوربختی مردمانی است که مرگی مدام را بر دوش می­کشند و در جنون ادامه می­یابند. در وصف این رمان بسیار نوشته­اند و بسیار خواهند نوشت؛ و با این همه پرسش برخاسته از این متن تا همیشه برپاست؛ پرسشی که پاسخ در خلوت تک­تک مخاطبان را می­طلبد: کدام یک از ما، آیدینی پیش­رو نداشته است، روح هنرمندی که به کسوت سوجی دیوانه­اش درآورده­ایم، به قتلگاهش برده­ایم و با این همه او را جسته­ایم و تنها و تنها در ذهن او زنده مانده­ایم. کدام یک از ما؟» اگر رمان خوان باشید و کتاب را بخوانید، به من حق می­دهید در اعتقاد به آن­چه که در مورد دراز بودن دُم، گفتم.

کتاب دوم هم از نویسنده­ای است که او هم جنجالی است. «درآمدی بر تاریخ اندیشه­ی سیاسی در ایران» را خوانده­ام. دکتر سید جواد طباطبایی در این کتاب به ریشه­های سیاست در ایران می­پردازد. از اندیشه­های نظام­الملک طوسی می­گوید که در عین سیاستمدار بودن، پایه­گذار سلطنت مطلقه می­شود و از امام محمد غزالی که ظل­ا... بودن سلطان و واجب بودن اطاعت از او را نهادینه می­کند. سید جواد هم عقیده با دکتر شریعتی است که غزالی با کُشتن فلسفه، کمر به قتل علم وعقل در ایران می­بندد و زمینه­ی انحطاط ایران را فراهم می­سازد. کتاب، سخت دردناک است. از حکم واجب بودن قتل شیعیان و گوشه­نشینی و رها کردن دنیا به بهانه­ی عرفان می­گوید و اشک آدم را درمی­آورد. دکتر طباطبایی اشاره­ای می­کند به دوران صفویه و می­نویسد:

« در شرایطی که از دیدگاه تاریخ اندیشه در سده­ی پانزدهم و نیمه­ی نخست سده­ی شانزدهم، نظریه پردازان بزرگی مانند اراسموس روتردامی، تامس مور، مارتین لوتر، ویتوریا و نیکلا ماکیاولی شالوده­ی نظری استواری برای دوران جدید فراهم می­آوردند، اهل نظر و فرمانروایان دنیای اسلام خیال خام تجدید خلافت را در سر می­پختند.» سید جواد طباطبایی در صفحه­ی آخر کتاب 270 صفحه­ای خود نتیجه­گیری می­کند که:

« درست در زمانی که مغرب زمین با تکیه بر اندیشه­ی نوین و شیوه­های نوین اندیشیدن درباره­ی عالم و آدم از خواب گران سده­های میانه بیدار می­شد، ایران زمین به همراه مجموعه­ی کشورهای حوزه­ی تمدن و فرهنگ اسلامی در سراشیب سقوطی که با حمله­ی مغولان آغاز شده بود، به جای رویارویی با چالش مغرب زمین به تنش بی­سرانجام در درون کشورهای اسلامی رانده شد و تا زمان فراهم آمدن مقدمات نهضت مشروطه خواهی و حتا پس از آن به هبوط مقاومت­ناپذیر خود ادامه داد.»

دیگر نیاز به توضیح ندارد. دیگر کنار هم چیدن را نیز طلب نمی­کند. باید خواند و عمل کرد ...


 نوشته شده توسط مصطفی حکیمی در شنبه 87/11/5 و ساعت 7:0 صبح | نظرات دیگران()
درباره خودم
آمار وبلاگ
بازدید امروز: 57
بازدید دیروز: 20
مجموع بازدیدها: 200990
جستجو در صفحه

خبر نامه