سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
هر که خردش را در اختیار گرفت، حکیم است . [امام علی علیه السلام]
 
امروز: شنبه 103 اردیبهشت 8

شب عید فطر است . اول باید تیریک گفت لابد . این چند روزه ی ننوشتن دلیلی نداشته جز یک احساس بیهودگی  و خسته گی . این همه نوشتن و خواندن و شاید هم گفتن و حاصل ، همه هیچ ...

نمی خواهم رنگ نا امیدی بگیرد نوشته ام . می آیی ...

باز هم از کتاب ها و مجله ها می نویسم ، تا شاید مجالی یابم برای شنیدن « تو» .

  • شماره 18 « شهروند » پرونده ای مفصل دارد در رابطه با محسن مخملباف و جالب که در تمام این مقاله ها از مخملباف انتقاد شده است .  ادامه پرونده جنگ و صلح در این شماره هم چاپ شده است . مقاله های عمادالدین باقی و رضا خجسته رحیمی در این مورد فوق العاده است . رضا خجسته در توصیف آماده شدن لشکر شاه سلطان حسین صفوی برای مقابله با محمود افغان ، به پیرزنی استرآبادی اشاره می کند که نسخه ای می پیچد از این قرار : « دو پاچه بز را با 325 دانه نخود پخته و دوشیزه ای باکره ، 1200 بار بر آن ذکر بخواند و بر آن فوت کند ، سپاهیانی که با این خوراک اطعام شوند ،  از نظرها ناپدید خواهند شد و بر دشمن غلبه خواهند یافت . » در جایی دیگر می خوانیم که افغان ها ، وقتی به جلفای اصفهان وارد می شوند ، صابون جلفا را به جای قند می خورند و ما از همچین سپاهی شکست می خوریم !!
  • شماره 19 « شهروند » چند پرونده جالب دارد : پرونده ای در مورد این که هنر نزد ایرانیان است و بس ، پرونده ای در مورد تغییر در سازمان ملل و پرونده ای جنجالی و بسیار زیبا در مورد چه گوارا . پرونده ای که کیهان را به واکنش واداشت .  دعوت از فرزندان چه ، توسط بسیج دانشجویی به خودی خود جنجال ساز بود . بماند که دختر نامشروع چه گوارا در تریبون دانشگاه تهران به صراحت اعلام می کند که پدرش ، خدا را باور نداشته است و هیچ صدایی از هیچ جایی بلند نمی شود . تصور کنید که به جای بسبج ، دفتر تحکیم از اینان برای سخنرانی دعوت می کرد ، آن وقت برای چند شب پی در پی اعترافات دانشجویان را از سیما می دیدیم  و البته دوباره  چیزی  مثل به اسم دموکراسی !! راستی که حیف شد !!   معرفی چند کتاب و نقد چند فیلم ، مصاحبه ای با فرزند آیت الله فاضل لنکرانی در مورد رویت هلال ماه و مقاله ای از محمد قوچانی در مورد فرانسیس فوکویاما از دیگر مطالب خواندنی این شماره هستند .
  • شماره هفتم « آیین» به وحدت پرداخته است . مقاله ی دکتر جلایی پور در مورد اصلاح طلیی ، مقاله ی دکتر کدیور با عنوان « تحلیل اخلاقی نهضت حسینی » و مقاله ی دکتر ملکیان که در رابطه با سنت ، تجدد و پسا تجدد است ، خواندنی ترین مطالب این شماره هستند .
  • قسمت دوم مقاله دکتر ملکیان در شماره هشتم « آیین» چاپ شده است که در آن به خصوصیات انسان متجدد می پردازد و جالب است که اصلی ترین خصوصیت انسان مدرن را سکولار بودن او می داند . ویراسته سخنرانی دکتر کدیور در همایش ایران ، یکصد سال پس از مشروطیت ( که پارسال برگزار شد ) خواندنی ترین مقاله ی پرونده ی « آیین»  در رابطه با مشروطه است .
  • « گل ها همه آفتاب گردانند » را خواندم که مجموعه شعری است از قیصر امین پور .
  • و کتابی یسیار جالب در رابطه با نقش امریکا در کودتای 28 مرداد به نام « همه مردان شاه » . این کتاب را استیون کینزر که خبرنگار نیویورک تایمز بوده است ، نوشته و در آن با دلیل و مدرک و البته با بیانی داستانی و زیبا پرده از رازهای کودتا بر می دارد . رازهایی که تا به حال در هیچ نوشته ی دیگری آن ها را نخوانده اید .

 نوشته شده توسط مصطفی حکیمی در جمعه 86/7/20 و ساعت 9:33 عصر | نظرات دیگران()

خیلی دلم می خواست که در این چند روزه بنشینم و بنویسم . تو بگو اصلا برنامه ریزی کرده بودم . اما آمدم و نشد . در این چند شبه ی قدر ، هر چه کردم دستم به نوشتن نرفت . می خواستم باقی نامه ها را بنویسم و نشد . آن چنان چیزی هم نخوانده بودم ، که بخواهم راجع به آن بنویسم . داستان من و« تو» هم که مثل همیشه است و اصلا تکراری ! حال و حوصله این همه برای « تو» نوشتن را نداشتم  و این همه جواب ندادن و نبودن و هر چه که نشان دلتنگی است و تنهایی . جالب بود که در این چند شبه ی قدر دلم شادی می خواست و می دانی که انگار چنین کالایی در بازار « تخته سیاه» یافت نمی شود . این شد که نشد ! الان هم  این چند خط را فقط و فقط به این امید می نویسم که طلسم بشکند و چیزی نوشته باشم . تکه شعری از قیصر امین پور می نویسم تا بعد چه شود :

« درد های من / گر چه مثل دردهای مردم زمانه نیست  / درد مردم زمانه است / مردمی که چین پوستینشان / مردمی که رنگ روی آستینشان / مردمی که نام هایشان / جلد کهنه ی شناسنامه هایشان / درد می کند .
 نوشته شده توسط مصطفی حکیمی در پنج شنبه 86/7/12 و ساعت 11:42 صبح | نظرات دیگران()

اخطاری برایم آمده است از طرف تیم مدیریتی پارسی بلاگ . گفته اند – نوشته اند !! – که از قوانین سایت تخلف کرده ام و باید منتظر برخورد باشم اگر اصلاح نکنم – نشوم !! -- . مورد را در یادداشت « شام آخر» ، پیدا کرده اند . در عکس هایی که در این یادداشت به کار برده ام . من که هر چه گشتم ، عکسی پیدا نکردم . اگر شما پیدا کردید ، من را هم خبر کنید . اگر هم پیدا نکردید که مدیران پارسی بلاگ را از خواب بیدار کنید . حتما نیاز به گفتن ندارد که در وبلاگ من تنها دو عکس وجود دارد یکی از خودم و دیگری عکسی محو از سید محمد خاتمی . فکر نمی کنم هیچ کدام از ما دو نفر ممنوع التصویر باشیم !! مگر آن که اتفاق جدیدی افتاده باشد . به هر حال کاری جز نوشتن این توضیح از دستم بر نمی آمد . راستی به سایت دکتر مهاجرانی حتما سر بزنید . دو یادداشت جنجالی در حمایت از احمدی نژاد منتظر شماست .

 

پانوشت : آن وقت می گویند از سیاست بنویس !!


 نوشته شده توسط مصطفی حکیمی در جمعه 86/7/6 و ساعت 11:37 صبح | نظرات دیگران()

دوستی می گفت نام « تخته سیاه » بیشتر یادآور جنبش های دانشجویی است و حتما سیاست . اما تو نه از این می نویسی و نه معمولا از آن . که هر چه هست – اگر باشد – سخن « تو» است . این دوست انگار که به یاد نداشت که دیگر چیزی از این دو که گفته است ، باقی نمانده که بتوان از آن نوشت . بماند که گاه اشاره ای هم می کنم و باز بماند که این کتاب ها و مجله ها که گاه و بی گاه در «تخته سیاه» معرفی می شوند ، همان کار مورد نظر او را می کنند به طریقی دیگر . و باز بماند که فراموشی عشق ، بدترین اتفاق ممکن است چه در ساحت زندگی خصوصی و چه در عرصه عمومی . آن گاه که عشق و محبت از عرصه عمومی حذف می شود بی درنگ اخلاق هم به فراموشی سپرده می شود و این می شود که می بینید . جامعه ای بی سروته و البته سرشار از ادعای نیکی و پاکی . بماند . همه چیز را نباید گفت ...

با رفیقی در بوشهر صحبت می کردم . می پرسید خطاب برخی از نوشته ها را . آن ها را که به « تو» بر نمی گشت . فکر می کنم بیشتر منظورش «این نامه را برایت نخواهم فرستاد » بود . جوابی نداشتم . گفتنی نبود .

و چه جالب که مخاطب همان نامه ، چند روز پیش که آخرین نامه اش به دستش رسیده بود ، در گوشم می گفت که اگر کسی نداند و این نامه ها را بخواند خیال می کند که تو آن ها را برای دوست دخترت نوشته ای ، بس که عاشقانه هستند .

می بینی حال و روزگار مرا ؟

اما ادامه سنت پیشین :

  • طبیعی است که « تخته سیاه » در « مدرسه» باشد ! سرانجام شماره تابستان  فصلنامه « مدرسه » را به پایان رساندم . هر چقدر از این شماره تعریف کنم ، کم است . باید خودتان بخوانیدش .  مجله با مقاله ای از شاهرخ حقیقی شروع می شود در مورد هرمنوتیک . این مقاله بسیار زیبا در کنار بخش گزارش مولف « مدرسه» قرار می گیرد که در مورد محمد مجتهد شبستری است . مقاله ای از مجتهد و نیز مصاحبه ای از او چاپ شده است که بی اغراق وقتی خواندن آن را تمام کردم ، تازه فهمیدم که نفهمیده ام ! جلال توکلیان ، محسن کدیور ، آرش نراقی ، سروش دباغ ، علوی تبار ، یوسفی اشکوری ، رضا علیجانی و حبیب الله پیمان هم راجع به مجتهد مفصل نوشته اند . اما این تنها یک بخش از« مدرسه» است . دو مقاله « اندر باب عقل» و« پیامبر عشق» از دکتر سروش  بر شیرینی این شماره می افزاید .هم چنین در کنار سومین قسمت از مقاله محمد رضا نیکفر که در مورد امکان وقوع پروتستانتیزم اسلامی است ، مقاله دکتر جلایی پور در مورد جامعه مدنی در ایران به چاپ رسیده است . بماند که مصاحبه دکتر میر سپاسی در رابطه با مدرنیته ایرانی را نباید از دست داد .
  • شماره شانزدهم « شهروند» ، به نام پدر است !  پدر لقب آیت الله طالقانی است و اصلی ترین پرونده این شماره مربوط به ایشان است . پرونده هایی در مورد خود بزرگ بینی ، جلال آل احمد و مظفر بقایی از دیگر مطالب « شهروند » هستند . راستی پرونده ای زیبا در مورد شرایط این روزهای پاکستان را جا انداختم !
  • عکسی زیبا از خاتمی بر روی جلد شماره هفدهم « شهروند» قرار دارد و به این ترتیب پرونده ویژه این شماره به گفتگوی تمدن ها اختصاص یافته است . پرونده ای در مورد جنگ و صلح که لابد بی ارتباط با پرونده ویژه نیست و مصاحبه هایی با مجتهد شبستری و مراد فرهاد پور از دیگر مطالب این شماره هستند .
  • انگار که این پست خیلی طولانی شد . دو رمان هم در این دو هفته خوانده ام . یکی « زنبق دره» از بالزاک و دیگری « خنده در  تاریکی » از ناباکوف .

 نوشته شده توسط مصطفی حکیمی در پنج شنبه 86/7/5 و ساعت 11:31 عصر | نظرات دیگران()
درباره خودم
آمار وبلاگ
بازدید امروز: 35
بازدید دیروز: 19
مجموع بازدیدها: 197993
جستجو در صفحه

خبر نامه