سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
[ و فرمود : ] بهترین کارها آن بود که به ناخواه خود را بدان وادارى . [نهج البلاغه]
 
امروز: دوشنبه 103 اردیبهشت 10

نگاه می­کنم و حتا شاید دوره، گذشته را. می­خوانم نامه­های پیشین و چند تایی از پست­های قبلی را. دو شب پیش هم آرشیوی بریده بریده و هم­چنان ناقصی را که از «بنیان» دارم، پیش رویم گذاشته بودم و ورق می­زدم و می­خواندم. که این روزها، آذر است و آذر هم­چنان ماهی است پر از خاطره برای من. سرشار از زنده­گی. می­خواندم که چیزی نمانده به تولد «بنیان» و انگار که فقط همین هم مانده ... 

فایل­های آرشیو «تخته سیاه» را باز می­کنم و به سراغ آذر می­روم تا ببینم و یادی تازه کنم از یادداشت­های قبلی­ای که برای سال­روز تولد «بنیان» نوشته­ام. شده است درست خاطره بازی. امسال کمی هم متفاوت است البته. کمی روزگار عوض شده و کمی ما بزرگ­تر. شاید قدری از هم دورتر شده باشیم و انگار زمینی­تر. باید برای سال­روز تولد، چیزی بنویسم و لااقل در «تخته سیاه» قرار دهم. باید متن کوتاهی را آماده کنم برای روال این چند ساله که در شب 18 آذر، SMSی می­شود و برای دوستان فرستاده می­شود که انگار مادری تولد فرزندش را گرامی می­دارد...

باید خیلی کارهای دیگر بکنم. دوره کنم روز را و شب را. هنوز را. آذر است به هر حال. باید بیشتر بنویسم از این روزها.  


 نوشته شده توسط مصطفی حکیمی در شنبه 88/9/14 و ساعت 5:5 عصر | نظرات دیگران()
درباره خودم
آمار وبلاگ
بازدید امروز: 7
بازدید دیروز: 80
مجموع بازدیدها: 198103
جستجو در صفحه

خبر نامه