سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
[ و او را گفتند خردمند را براى ما بستاى فرمود : ] خردمند آن بود که هر چیزى را به جاى خود نهد . [ پس او را گفتند نادان را براى ما وصف کن ، گفت : ] وصف کردم . معنى آن این است که نادان آن بود که هر چیز را بدانجا که باید ننهد ، پس گویى ترک وصف ، او را وصف کردن است چه رفتارش مخالف خردمند بودن است . ] [نهج البلاغه]
 
امروز: یکشنبه 103 اردیبهشت 16

مدتی بود که این واژه­ی «سبز»، سخت تکراری شده بود. هر کسی که می­خواست متنی بنویسد برای دعوتی، یا این­که مجری برنامه­ای باشد، همیشه از حضور سبز می­گفت و می­نوشت. و خُب این حضور، خواه ناخواه یادآور حضور ملت همیشه در صحنه!! بود. آری، «سبز» بودن که یادمان هست سال­ها پیش با مهربان صدای خسرو شکیبایی، مهمان خانه­هامان شده بود، به تکرار کشانده شد و ابتذال.

روزها گذشت. وقتی که «سبز» نماد میرحسین شد در انتخابات و دوست­دارانش شهر را به «سبز»ی آذین کردند، باز هم باور من جز این نبود که این تنها یک رنگ است و نماد. برای با هم بودنی و تبلیغ کردنی جوانانه در انتخابات. که البته خوب و درست و نیکو و زیبا بود. اما، روزهای بعد از انتخابات قصه­ی دیگری یافت. حدود سه ماهی از آن ایام تبلیغ می­گذرد و حالا دیگر انگار، کم­کم هم که شده، «سبز» تبدیل به یک مفهوم می­شود. یک آرمان. یک افق. دیگر مجری­ها و برنامه­سازان رسانه­ی به خیال خودشان ملی، نه جرأت دارند و نه اجازه، که از «سبز»ی بگویند و این خود، بهترین دلیل بر پایان ابتذال است. این روزها که دادگاه است و اعتراف، که حبس است و بند، راه همان است که میر حسین موسوی در بیانیه­اش بر آن تأکید کرد. باید «سبز»ی را گستراند. باید برقرار بود و «سبز».


 نوشته شده توسط مصطفی حکیمی در جمعه 88/6/20 و ساعت 12:28 صبح | نظرات دیگران()
درباره خودم
آمار وبلاگ
بازدید امروز: 16
بازدید دیروز: 91
مجموع بازدیدها: 198310
جستجو در صفحه

خبر نامه