سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
بدترینِ برادرانت، کسی است که تو را به باطل، خشنود سازد . [امام علی علیه السلام]
 
امروز: سه شنبه 103 اردیبهشت 18

با صدای «الهه­ی ناز» بنان، از خواب کوتاه بعد از ظهر جمعه بیدار می­شوم. کمی تلویزیون می­بینم و نماز می­خوانم. کامپیوتر را روشن می­کنم تا بلکه حس و حالی دست دهد و بنشینم و پستی بنویسم. مجموعه­ای از آهنگ­های سیاوش را انتخاب می­کنم و راهی Media Player می­سازم. «جزیره» را گوش می­کنم و متنی را می­نویسم که می­خوانی­اش ...

باز هم انگار فایده­ای ندارد. حس و حالی نیست. این روزها و آن­چه که بر ما می­گذرد، هیچ نوشتنی نیست. از قانون و بغض و بهت و خون و اعتراض و حق و عدالت و آزادی و فریاد نیمه شب و فصل­الخطاب و باتوم و خیلی چیزهای دیگر، می­شود نوشت و نمی­شود. می­توان و نمی­توان. از سخن­رانی­های خصوصی­تر و اتمام حجت­های عمومی­تر. از تکرار و تکرار و تکرار، باید نوشت و نمی­توان. هنوز هم آن بیش از 20 صفحه نوشته­ای که راجع به اتفاق­های همان روزهای اول است و تحلیل نهایی مرا در دل خود دارد، غیر قابل انتشار است. بماند آن همه صحبت­های دوستانه و تحلیل­های شبانه. باید خودم را معاف کنم از نوشتن در «تخته سیاه» در این باره و این سخت، سخت است. این بی­پاسخی آزار دهنده است و شاید، بهترین راه برای گذشتن از آن، ننوشتن باشد. به این امید که بگذرد و تاریخ شود. تاریخی که فراموش می­شود و از آن درسی نمی­گیریم ...

 


 نوشته شده توسط مصطفی حکیمی در جمعه 88/4/5 و ساعت 6:46 عصر | نظرات دیگران()
درباره خودم
آمار وبلاگ
بازدید امروز: 5
بازدید دیروز: 18
مجموع بازدیدها: 198351
جستجو در صفحه

خبر نامه