سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
تنهایی بهتر از همنشین بد است . همنشین درستکار، بهتر از تنهایی است . [رسول خدا صلی الله علیه و آله]
 
امروز: یکشنبه 103 اردیبهشت 23

می­گویند که ملت ایران، ملتی شفاهی هستند. بیشتر اهل گفتن هستند تا نوشتن، چه رسد به عمل! خوب می­دانند که شفاهی بودن عوارض کمتری در بردارد و در این زمینه­ی تاریخی از استبداد، لابد شفاهی بودن و سند و مدرک به جای نگذاشتن، از زرنگی است و زیرکی. بگذریم از این­که این اخلاق ناپسند چه مصیبت­هایی را به سر همین مردم آورده است و آن تمدن عظیم را به کجا کشانده است. بگذریم که این سانسورها و بدتر از آن خود سانسوری­ها چه بلایی بر سر فکر و فرهنگ آورده است و ما را از کجا به کجا کشانده است. بگذریم که پایه­های ریا و نفاق و باز بدتر از آن دروغ را چگونه در میان جامعه مستحکم کرده است و غافل­مان کرده است از آینده­ای که گریزی از آن نخواهد بود. از همه­ی این­ها که بگذریم، که نمی­خواهم راجع به آن­ها مرثیه سرایی کنم، باید این را گفت که گاه همین شفاهی بودن هم، همیین ننوشتن و تنها گفتن هم، مایه­ی دردسر می­شود.

هر چه که در «تخته سیاه» کمتر از سیاست می­نویسم و البته که چه خوب است، متأسفانه هنوز در همان عالم «شفاهی» این عروس هزار داماد دست از سر من بر نمی­دارد. این می­شود که گاه پیغام­هایی می­شنوم که فلانی چنین است و چنان، که باید کاری دیگر کرد از جنسی دیگر ...

نمی­خواهم توضیح بیشتری بدهم. تنها این را بگویم که چند روزی است سعی­ام بر این است تا این شفاهی بودن را رها کنم و سر در گریبان خود فرو برم. گاه حادثه­ای هم در این گوشه و کنار پیش می­آید تا مطمئن شوم که باید زودتر از این­ها، رها کنم . حدیثی از حضرت علی (ع) به یادم می­آید، آن­جا که می­فرماید : « چه بسیارند عبرت­ها و چه کم­اند عبرت گیران» اما آن حادثه­ی جدید :

به خاطر کار، رفته بودم سراغ «نمایه» و راجع به «افکار عمومی» جست­وجو می­کردم. مطالبی آمد و آن­ها را ذخیره  کردم. در میان آن مطالب، نوشته­های زیادی هم راجع به پرونده­ی «عباس عبدی» بود. چند تایی از آن­ها را در همان کتاب­خانه خواندم. عبدی در گوشه­ایی نوشته بود: « در یک نظام یا باید ذوب در آن شوی که من اهل این کار و این وضع نیستم، یا باید برانداز باشی که این کار را قبول ندارم و مفید نمی­دانم و از حوصله امثال ما هم خارج است! یا این که اصلاح طلب باشی که این کار هم سرنوشتش همین است که می­بینید و به براندازی و فروپاشی تعبیر می­شود. و لذا تنها راه سکوت است و امور را به تقدیر سپردن.» دیدید؟

اگر بخواهم راجع به مهندس و جریان زندانی شدنش و نامه­هایش چیزی بنویسم، دوباره اسیر عروس هزار داماد می­شوم. اینترنت خیلی از مشکلات را حل کرده است! تنها این را به یادتان می­آورم که عباس عبدی جزء حلقه­ی مرکزی و تصمیم­گیر دانشجویان پیروی خط امام بود که سفارت آمریکا را تسخیر کردند ... و لابد می­دانید که بعدش چه شد ...


 نوشته شده توسط مصطفی حکیمی در سه شنبه 87/9/19 و ساعت 5:25 عصر | نظرات دیگران()
درباره خودم
آمار وبلاگ
بازدید امروز: 0
بازدید دیروز: 33
مجموع بازدیدها: 198444
جستجو در صفحه

خبر نامه