تخته سیاه
مدتی است که از خواندنیهایم ننوشتهام و خوشبختانه تعدادشان کمی زیاد شدهاند. پس در این پست از کتابها مینویسم و در پستی دیگر از مجلهها.
اولین کتابی که در این روزهای اخیر خواندهام، کتابی است از دکتر عباس میلانی که در سالهای دانشجویی خریده بودم ومتأسفانه تا به حال فرصت خواندنش را پیدا نکرده بودم. «معمای هویدا» کتابی است که در روزهای انتشار هم سر و صدای زیادی کرد و به نظرم در این کسادی بازار کتاب هم، بد نفروخت. «معمای هویدا» داستان زندگی امیر عباس هویدا را تعریف میکند از بدو تولد تا اعدام انقلابیاش در بهار 58 و در پشت بام مدرسهی رفاه. هویدا 13 سال نخست وزیر محمد رضا شاه پهلوی بوده است و با این حال در آبان 57 به دستور او و برای مهار انقلاب به زندان انداخته میشود. او که با تسلیم خود به طرفداران انقلاب، در پی انجام معاملهای بوده است تا در مقابل دادن اطلاعات رژیم، جان خود را نجات دهد؛ در دادگاه انقلابی آیتالله خلخالی به اعدام محکوم میشود و در حالی که هنوز خبرنگاران سالن دادگاه – منظورم کلاس درس است – را ترک نکرده بودند، با شلیک 3 گلوله در جمجمه و گلو و شکم، اعدام میشود. این کتا ب را حتما بخوانید.
دومین کتابی که خواندهام، همان کتابی است که در پستهای قبلی راجع به آن نوشته بودم. « طوفان دیگری در راه است» از سید مهدی شجاعی. رمانی دربارهی زندگی حاج امین و پسرش کامی و زنی به نام زینت. ایدئولوژی در سرتاسر کتاب موج میزند و خب به نظر من اینقدر سرراست در رمان تبلیغ یک ایدئولوژی را کردن، درست نیست. کتاب به هیچ عنوان دلایل دگرگونی یکبارهی زینت و تبدیل شدن او از زنی بدکاره به زنی دارای کرامات را توضیح نمیدهد. و این به نظرم تنها یکی از اشکالهای روایی داستان است. گفته بودم که کتاب را آرش برایم هدیه آورده بود و تقدیمیای هم نوشته بود که وعدهی نوشتنش را داده بودم. اما کتاب الان به امانت در اختیار یکی از همکارانم است و من معذور از برآوردن وعدهام. حتما جبران میکنم ...
کتاب سوم از دکتر مهاجرانی است به نام «اسلام و غرب». کتاب به بهانهی پاسخ به اظهارنظرهای برنارد لویس و اوریانا فالاچی نوشته شده است. دکتر مهاجرانی در این کتاب سعی دارد ضمن حفظ نگاه انتقادی به نحوهی رفتار و کردار فعلی مسلمانان به نسبت صدر اسلام، دیدگاههای تبلیغی غرب نسبت به اسلام را به چالش بکشد. خواندن این کتاب هم درد را فزون میکند. به یاد آن گذشته میافتی و این حال. خدا کند که ما چون پیشینیانمان نباشیم ...