سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
بارالها ! ترس از کیفر موعود را روزی ما گردان ...و ما را نزد خود، از توبه کارانی قرار ده که محبّتت را بر آنان مقرّر داشتی و بازگشتشان را به فرمانبری ات پذیرفتی، ای عادل ترین عادلان! [امام سجّاد علیه السلام]
 
امروز: جمعه 103 اردیبهشت 21

دیشب منتظرت بودم که « خدا کند « تو» باشی » که کاش تنها کلمه ای کوچک برایم می نوشتی تا رها شوم . پر بگیرم . کاش ...

 

دیشب منتظرت بودم . با خودم گفته بودم و همه چیز هم دلالت بر « تو» می داد . که بیایی . که شاید چند شب پیش، در نیمه روز این گرمای تیر ماه آمده ای و من نبوده ام و در این فاصله چند روزه که من، نادان از حضور « تو» و آمدنت، تنها به روزمره گی هایم می پرداختم، شاید « تو» به انتظار بوده ای و من خوب می دانم که این انتظار چه قدر دردناک است . سخت است و چه دلی می خواهد تاب آوردنش .

 

کجایی ؟ خدا کند که پاسخ دهی . خدا کند که امروز عصر وقتی از این روزمره گی ها رها می شوم و می روم، پیغامی از «تو»، هر چند کوتاه، در انتظارم باشد . خدا کند که باشد ...

 

فدای « تو»، خواهی دید مرا نشسته و سر در گریبان فرو برده که اگر پیغام از «تو» نرسیده باشد، اشک ها صورتم را خواهند گرفت . خواهی دید ؟ نه، نیستی ...

 

همین الان که همین جا در این دوره ی کذایی که می گذرانم، درست در همین لحظه ای که استاد درس می دهد و من به ظاهر گوش می کنم، ناگاه به یاد « چهل نامه ی کوتاه به همسرم » نادر ابراهیمی افتادم . بارها، بارها با خودم عهد بسته ام که برایت نامه بنویسم . اما هیچ گاه نشد که « تو» می دانی تمام این نوشته ها برای «تو» است و در این میان تنها نامه نوشتن یعنی چه ؟ اما آن روز – اگر بیاید، خدا کند که بیاید – چون آن عاشقانه های همیشه گی، خواهی دید که چگونه واژه را، کلمه را، این تن مقدس را به پای « تو» خواهم فشاند ...

 

کاغذی که در زیر دستانم است و قلم بر روی آن می رقصد، خیس است از عرق سردی که نبودن « تو» بر تمام بدنم جاری کرده است . مدتی است که نیستم و این نبودن، بد عیان است ...

 


 نوشته شده توسط مصطفی حکیمی در سه شنبه 87/4/25 و ساعت 8:26 عصر | نظرات دیگران()
درباره خودم
آمار وبلاگ
بازدید امروز: 1
بازدید دیروز: 12
مجموع بازدیدها: 198385
جستجو در صفحه

خبر نامه