سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
چگونه از اهل دانش باشد کسی که در مسیرآخرت رو به دنیا دارد و چیزی را که به وی زیان می رساند، از آنچه به وی سود می بخشد بیشتر دوست دارد . [عیسی علیه السلام]
 
امروز: پنج شنبه 103 اردیبهشت 20

چند روز پیش بود . نشسته بودم پشت میز و استاد در حال درس دادن هنوز . نام « تو» اما ، رهایم نمی کرد . نمی دانم چه شده بود باز . کاغذی در زیر دستانم بود و زیبا نامت را می نوشتم  . نه به فارسی که مبادا بازیچه شود نامت ، که به انگلیسی .  تا حتا این گونه نوشتن نامت هم برایم یادآور خاطره ای باشد ...

 

 نوشتم و خط زدم و یک باره زبان نوشته از انگلیسی به فارسی تبدیل شد . نوشتم و ماندم . نوشتم و سوختم . کاغذی برداشتم و این ها را نوشتم . یاد آن سررسیدی افتادم که سال ها پیش – چه زود می گذرد انگار – زیبا نامت را به همراه گروه خونی ات بر روی آن نوشته بودی و بعد به من سپردی اش . به درد کارت نخورده بود ، لابد . قصدی هم نداشتی ، لابد . می دانم ، لابد ...

 

و « تو» مرا به خواب ، به خلسه بردی . نگاه سنگین استاد را حس می کردم که دیده بود در کلاس روز پیشش چه فعال بوده ام و امروز چه سخت غایبم از حضورش. الان دارد از تخیل صحبت می کند . از تصورات . و من آتش می گیرم . مگر خیالی غیر از « تو» هم هست ؟


 نوشته شده توسط مصطفی حکیمی در پنج شنبه 87/3/30 و ساعت 8:10 عصر | نظرات دیگران()
درباره خودم
آمار وبلاگ
بازدید امروز: 6
بازدید دیروز: 18
مجموع بازدیدها: 198378
جستجو در صفحه

خبر نامه