تخته سیاه
مشغول کامپیوتر و خواندن خاطرات بیل کلینتون بودم که به بهانه خانه تکانی دم عید ، مادرم ناچارم کرد تا به سراغ کارتنی بروم که مقداری از وسایلم در آن است . کارتنی که حدود 3 سال است در گوشه کمدی افتاده بود و هیچ سراغی از آن نگرفته بودم . آوردم و نشستم و وسایل را بیرون ریختم وخاطره ها زنده شد ...
در میان کاغذ هایی که فراوان مانده بود از سال ها پیش ، کاغذی را دیدم که « تو» آن را تایپ کرده بودی و زیبا نامت را هم در گوشه ی پایین آن نوشته بودی و لابد به رسم یادگار به من داده بودی ...
ترانه ای بود که سلین دیون در پایان «تایتانیک» خوانده بود . یادت هست ؟
Every night in my dreams
I see you , I feel you
و خاطره ها زنده می شوند . جان می گیرند و جان می گیرند ...